۱۳۹۶ مهر ۸, شنبه

قتل‌عام ۶۷ ـ تیربارون تو گونی؛ سلاخی تو بیابون...

قتل‌عام ۶۷ ـ تیربارون تو گونی؛ سلاخی تو بیابون...
با شروع جنبش دادخواهی، خبرها و نمونه‌هایی از قتل‌عام در شهرهای مختلف مطرح شد که هیچ کس فکرش‌رو نمی‌کرد. خبرهایی که با شنیدنش مغز آدم سوت می‌کشه. چه کسی فکر می‌کرد تو گرماگرم قتل‌عام حوالی رودبار و رشت یه گودال بزرگ بکنن و زندونیا رو بریزن توش تیربارون و همونجا دفن کنن. این بچه‌ها رو هم مثل زندونیای ایلام و دزفول و ارومیه و... به بهانه انتقال از بند، سوار ماشین کردن و به سبک داعش امروز بردن تو بیابونا کشتن. تو ارومیه زندونیای سیاسی‌رو سلاخی کردن. بیژن پیرنژاد در مورد نحوه قتل برادرش هوشنگ و قتل‌عام زندونیای ارومیه نوشته:
«مرداد ماه سال 1367هوشنگ برادر کوچکترم که حکمش هم تمام شده و خانواده منتظر آزادیش بودند را همراه تعدادی از مجاهدان اسیر با 2مینی‌بوس از زندان ارومیه به بهانه انتقال به زندان تبریز خارج کرده و به تپه‌های اطراف دریاچه ارومیه بردند. در آن منطقه که از قبل تحت کنترل پاسداران قرار داشت تعدادی پاسدار با انواع آلات قتاله سرد از قبیل چاقو، قمه، چماق، تبر و ساطور منتظرشان بودند و زندانیان را در حالی که دست و پایشان را از قبل بسته بودند مورد حمله قرار داده و به‌معنای دقیق کلمه سلاخی کردند. فریادهای مجاهدان آن‌قدر بلند بود که برخی از روستاییان به آن منطقه سرازیر شده ولی با تهدید و سلاحهای پاسداران مسلح مواجه شده و از منطقه دور شدند. مدتی بعد از اجرای این جنایت هولناک به خانواده اطلاع دادند که برای گرفتن وسایل هوشنگ مراجعه کنند اما جرأت نکردند نحوه به‌شهادت رساندن اسیران را بگویند وقتی هم با اعتراض خانواده مواجه شدند با همان فرهنگ کثیف و مبتذلی که خاص خودشان است گفتند خوب اگر منافق نباشد به بهشت می‌رود...
قتل‌عام ـ مشاهدات یک هم وطن از قتل‌عام 67 در مسجد سلیمان
 
نفری که خودش از نزدیک شاهد صحنه بیابونهای اطراف مسجد سلیمون بود میگه:
ما تو کوه بودیم اونا تو دشت بودن. حدود هشت و نیم صبح بود... هنوز هوا گرم نشده بود. ما رفته بودیم برای شکار. اون منطقه حدود 60کیلومتر از مسجد سلیمان فاصله داره. داشتم با دوربین نگاه می‌کردم که توجهم به دوتا ماشین باری جلب شد، اول فکر کردم سبزیجات بارشونه... ولی تعجبم این بود که این دو تا ماشین تو این دشت چی میخوان. دوربینو دادم به پدرم اونم دید مشکوک شد. بعد ماشین سومی هم رسید. چند نفر اومدن پایین. چیزی شبیه یه ون نظامی بود. بعد در ماشینای باری رو باز کردن و از هر کدوم 8_7نفر پیاده کردن. بعد دیدم اینا افراد رو با چشم بسته دونه دونه میکنن داخل گونی! مونده بودیم که چیه! چرا اینارو آوردن وسط بیابون دارن زنده زنده میکنن تو گونی؟ یه چیزهایی مثل کیسه‌های بلند یا گونی بود که اونهارو کامل کردن تو گونی، در گونیارو بستن. بعد اونها رو یه جوری نشوندن و بعد شروع کردن تیراندازی. تو اون صحنه تیراندازی ما دیگه خشک شدیم... بعداً من متوجه شدم که اینارو به‌خاطر این‌که خیلی راحت بتونن جابه‌جا کنن اول که هنوز جون داشتن گفتن برین تو گونی بعد درشو بستن بهشون تیراندازی کردن، بعد که تیراندازی تموم شد انداختن تو ماشینها هر سه ماشین هم به یه سمت رفتن و از هم دور شدن...

کی باور میکنه؟
سلاخی زندونی دست بسته تو بیابون!
قتل‌عام تو کوچه و زندون و خیابون؛
تیربارون تو گونی...

قتل‌عام ۶۷ ـ‌ آمار قتل‌عام

قتل‌عام ۶۷ ـ‌ آمار قتل‌عام

دیدیم که برای پوشوندن جنایت بزرگ چه وحشی‌گریها و چه شقاوتها کردن؛ از جمع کردن شناسنامه‌های قتل‌عام شدگان و سوزوندن پرونده‌ها تا تخریب مزارها، از ممنوعیت عزاداری و تجمع و مراسم یادبود و سالگرد و... تا محو آثار و دستگیری مادر بیمار و سیمانکاری گورهای جمعی و هزار تهدید و ارعاب و... 
قتل‌عام ـ آمار برخی از بندها بعد از قتل‌عام
از صد یا صد و بیست نفری که فقط تو یکی از گورهای جمعی رشت آرمیدند اسم بیست یا سی نفر بیشتر فاش نشد. از فاجعه قتل‌عام تو زندانهای شهرهای مرزی هنوز خبری نیست. هنوز آمار روشنی از کسانی که تو شهرهای مختلف یا مناطق ساحلی سلاخی شدن نداریم؛ نمی‌دونیم اونایی که تو گور تیربارون شدن و نیمه جون دفن شدن و عزیزانی که تو گونی و کفن و... تیربارون شدن چه تعداد و کجا بودن. از زندانهای بزرگ وکیل‌آباد و عادل‌آباد که صدها زندانی سرموضع داشتن جز چند نفری که اقوام یا آشناهاشون تونستن اسمشونو برای مقاومت ارسال کنن اسمی و رسمی در دست نیست.
تو این شرایط هر اسم و اطلاعاتی از هر شهید بیانگر دهها شهید بی‌نام نشان و هزاران داغ و درد و آه خانواده‌هاییه که بی‌تاب و بی‌پناه و بیمار شدن... 
کسانی که ـ با هر انگیزه‌یی ـ سعی در پایین آوردن آمار قتل‌عام زندانیان سیاسی دارند مبنای قضاوت و تحلیلشون رو ادعای آقای منتظری می‌دونند که تو یکی از نامه‌هایی که به خمینی نوشت به عدد ۲۸۰۰یا ۳۸۰۰ اعدام اشاره کرده در حالی که همین آقای منتظری تو اولین نامه‌یی که به‌تاریخ ۹مرداد ۶۷ (یعنی ۳روز بعد از تشکیل هیأت مرگ تهران) به خمینی نوشت ضمن اشاره به اعدامهای گسترده تصریح کرد: «اعدام چندهزار نفر در ظرف چند روز، هم عکس‌العمل خوب ندارد و هم خالی از خطا نخواهد بود» 
این در حالیه که ۹مرداد، قتل‌عام هنوز تو بعضی از شهرها شروع نشده بود؛ حتی تو زندان گوهردشت هم از روز شنبه هشتم مرداد هیأت مرگ مستقر شد. ضمن این‌که سرعت و شتاب اعدامها بعد از دهم مرداد بیشتر شد.
و رضا ملک معاون سابق تحقیق و بررسی وزارت اطلاعات در زمان آخوند فلاحیان، طی یک افشاگری تکون دهنده از توی زندان سال‌۱۳۸۷ خطاب به دبیرکل ملل‌متحد گفت:
«جنایات این رژیم به حدی‌ است که طی چند شب در سال ۶۷بیش از ۳۳‌هزار و ۷۰۰نفر زندانیان دارای حکم اعدام و در گورهای دستجمعی توسط کانتینرها و بولدوزها به خاک سپرده شدن..» 
البته برخی دیگر از کسانی که روزگاری در هیأت حاکمه بودند و امروز کنار کشیده و برخی از اسناد اون جنایت بزرگ رو افشا کردن به عدد بیش از ۲۰هزار و ۳۰هزار هم اعتراف کردند. (مهدی خزعلی از معاونین ریاست جمهوری، محمد نوری‌زاد روزنامه‌نگار و سینماگر سابق و...) اما نکته بسیار مهم این است که در شرایطی که هیولا با تمام قوا در محو آثار و نشانه‌های شهیدان تلاش میکنه و هر نام و اطلاعات از شهیدان گمنام از مرگ چندین اسیر قتل‌عام شده خبر می‌ده، تا امروز بیش از پنج هزار اسم و مشخصات از مجاهدین و بیش از پونصد اسم از زندانیان سایر جریانها که در جریان قتل‌عام ۶۷مظلومانه شهید شدن برملا و افشا شده.
البته به یمن جنبش فراگیر دادخواهی که موضوع قتل‌عام زندانیان در سال ۶۷ را به عاملی برای وحدت ملی تبدیل کرد، هر روز شاهد اطلاعات جدیدی از شهیدان و گورهای جمعی هستیم. اخیراً خبر کشف دو گور جمعی در اهواز و ماهشهر توسط مردم منتشر شد.

۱۳۹۶ مهر ۵, چهارشنبه

قتل‌عام ۶۷ ـ کشتار زندانیان سیاسی با عنوان مواد مخدر


قتل‌عام ـ کشتار زندانیان سیاسی با عنوان مواد مخدر.

دیدیم که در گرماگرم قتل‌عام و کشتار زندانیان سیاسی بعضی از زندانیان رو به اسم قاچاقچی و مواد مخدر در ملأعام حلق‌آویز کردن. روز چهارشنبه 12مرداد احمد غلامی و محمد رامش رو روی پل هوایی شهر آمل به اتهام قاچاقچی مواد مخدر بدار کشیدند. مردمی که شاهد صحنه بودن گفتن وقتی طناب انداختن گردنشون فریاد می‌زدن: «ما مجاهدیم، ما زندانی سیاسی هستیم».
بعد از پایان رسمی کار هیأت مرگ، تا مدتی هر شهر کدخدای قضایی و قانون خودش رو داشت. طوری که تو بعضی از شهرهای غربی کشور هر پاسدار و مأمور دون پایه وزارت اطلاعات حکم اعدام صادر می‌کرد.

بعضی از شهرها جوانان رو تو خیابون دستگیر و همون‌جا به جرم هواداری از مجاهدین حلق‌آویز می‌کردن. حتی زندانیان آزاد شده رو دوباره دستگیر و اعدام کردن.

بعدها معلوم شد تا یک سال بعد اعدام زندانیان مجاهد با عنوان رذیلانه دزدی و قاچاق و مواد مخدر تو شهرهای مختلف ادامه داشته.
26مرداد 68 مصطفی جوان شادلو را در سیاهکل تحت عنوان قاچاقچی دار زدند. پدرش، احمدرضا، با دیدن این صحنه جگرش کباب شد؛ فریاد کشید پسرم مجاهد است. بلافاصله پاسداران پدر را دستگیر و سربه‌نیستش کردند... 

کافی‌ست لحظةای خودمان را جای برادر «زینت حسینی و سارا علیزاده» قرار دهیم که در مرداد 68 در تهران به جرم فساد! و مواد مخدر اعدام شد تا بفهمیم در این مدت چه بر سر مردم و مجاهدینش آمده است... (آفتابکاران جلد ۵ ـ یادیاران صفحه 36) 

آبان 68 زندانیان مجاهد هادی متقی، جعفر ستاره آسمان، غلامحسین صالحی و اعظم طالبی رودکار رو در ملأعام اعدام کردن. روز شنبه 20آبان 68 روزنامه جمهوری اسلامی نوشت:
بر اساس رأی صادره از سوی دادگاه ویژه گیلان، هادی متقی فرزند رمضان به جرم قتل عمد، مثله کردن و سوزاندن بقای جسد، سید حسین ابهری‌نژاد به اتهام ارتکاب... جعفر ستاره آسمان فرزند بابا، غلامحسین صالحی فرزند حسن و اعظم طالبی رودکار فرزند عشقعلی به جرم شرکت در چند فقره آدم‌ربایی، سرقت مسلحانه، وارد کردن سلاح گرم و مواد مخدر و... محکوم به اعدام شدند، که احکام صادره در ملأعام و در محوطه شهربانی رشت به اجرا درآمد.

قتل‌عام ۶۷ ـ نقش وزارت اطلاعات در قتل‌عام ـ شماره ۴۰


قتل‌عام ۶۷ ـ نقش وزارت اطلاعات در قتل‌عام ـ شماره ۴۰



در ادامه بررسی فایل صوتی دیدار آقای منتظری با اعضای هیأت مرگ، نگاهی می‌کنیم به نقش وزارت اطلاعات در شکنجه و کشتار و قتل‌عام زندانیان.
آقای منتظری: » به نظر من این یک چیزی است که اطلاعات روش نظر داشت و سرمایه‌گذاری کرد.
و شخص احمد آقا پسر آقای خمینی هم از سه چهار سال قبل هی می‌گفت: ”مجاهدین از روزنامه خونش و از مجله خونش و از اعلامیه خونش همه باید اعدام بشند“. این اینا یه همچین فکری می‌کردن...» 
میگه روی این پروژه، وزارت اطلاعات از سالها قبل نظر داشت و از مدتها قبل طراحی، برنامه‌ریزی و سرمایه‌گذاری کرده بود. به گزارش شاهدان و زندانیان از بند رسته، وزارتیا قسم خورده بودن احدی‌رو زنده باقی نگذارن. اطلاعات کرج حتی به بیمار حاد و لاعلاج صرعی هم رحم نکرد. کاوه نصاری فلج شده بود، در حالی که بخشی از حافظه‌اش هم کار نمی‌کرد، با اصرار اطلاعات کرج حلق‌آویز شد. خدا میدونه تو شهرهای جنوبی و غربی که مزدوران کثیف اطلاعات خدایی می‌کردن چقدر جوونهارو کشتن و کسی خبردار نشد.
تو استانهای غربی کشور از آذربایجان تا شهرهای کردستان و کرمانشاه و لرستان و جنوب، همه امورات زندان دست وزارت اطلاعات بود. تازه بعد از سه دهه اسناد گورهای جمعی اهواز و دزفول و ماهشهر و شهرهای استان کردستان داره یکی یکی رو میشه. هنوز نمی‌دونیم تو بانه، سقز، مریوان، سنندج، سنقر و مهاباد چی گذشت! وزارت خونخوار اطلاعات همین الآن تو شهرهای کردستان شبونه آدمارو می‌گیره، شکنجه و سربه‌نیست میکنه.مصطفی پورمحمدی آخوند جنایتکار و ریاکاری که از موضع نماینده وزارت اطلاعات تو هیأت مرگ تلاش می‌کرد یک نفر هم زنده باقی نمونه، وقتی آخوند روحانی برای وزارت دادگستری انتخابش کرد، یه شبه شد اصلاح‌طلب و پاک نقش خودشو تو قتل‌عام زندانیان انکار کرد و گفت:
«با اصرار آقای ری‌شهری وارد وزارت اطلاعات شدم و مسئول ضد جاسوسی شدم بنده در آن حوزه که تازه نیمه امنیتی است تنها دو سال حضور داشتم. بنابراین درگیر اعدامها نبودم.» 
همین آخوند اما، حالا که می‌بینه بعد از افشای نوار منتظری نقشش لو رفته، میگه افتخار می‌کنم که دستور خدارو اجرا کردم. بعد هم برای کتمان دستپاچگی و کسب رضایت کامل خامنه‌ای، با وقاحت تموم گفت: «من در این زمینه آرام هستم و در طول تمام این سالها یک شب هم بی‌خوابی نکشیده‌ام زیرا طبق قانون و شرع اسلام عمل کرده‌ام».

۱۳۹۶ مهر ۱, شنبه

دلاوری که دژخیم را به زانو در آورد

مجاهد شهید هوشنگ حیدری

دلاوری که دژخیم را به زانو در آورد

به ماه مهر رسیدیم و بازگشایی مدارس و مراکز تحصیلی لازم دیدم یادی کنم از معلمی انقلابی و دلسوز که درس وفای به پیمان و فدای بیکران را به دانش آموزانش آموخت و درقلب وضمیر آنها جاودانه شد . میخواهم از مجاهد شهید هوشنگ حیدری بگویم دبیر مدرسه راهنمایی کاوه در شهر اندیمشک بود او سخت کوش و مهربان با وقار بود .شادیهاش را با شاگردانش تقسیم میکرد اما غم و اندوهش را برای خودش نگه میداشت
قبل از انقلاب از جوانان فعال مخالف شاه بود بعد از انقلاب هوادار سازمان مجاهدین خلق شد و از مسئولین مجاهدین در شهر اندیمشک بود در مهر۱۳۶۰ دستگیر شد و به زندان یونسکو منتقل شد و زیروحشیانه ترین شکنجه ها قرار گرفت ولی سینه پر از رازش را هیچگاه نگشود و سرانجام در سحرگاه ۷ آذر۱۳۶۰ او را در زندان یونسکو تیرباران کردند و همان روز اطلاعیه آنرا به همراه عکسش در سطح شهر نصب کردند فکرمیکنید مهمترین اتهامش چه بود؟ < کتمان حقایق> بله سینه پراز رازش را نگشوده بود و دژخیم را بورکرده بود زیر شکنجه بنداول انگشت نشان دست راستش را قطع کرده بودند همه این جنایات زیر نظر آوایی جلاد صورت گرفته بود وحالا آخرین لحظات مجاهد قهرمان فرمانده هوشنگ حیدری را اززبان آوایی جلاد که درسال ۱۳۶۱ برای جمعی از زندانیان مجاهد درزندان یونسکو گفته بود برایتان نقل میکنم : آوایی گفت در سحرگاه ۷ آذرپارسال من به اتفاق حاکم شرع یوسفی (این آخوند عراقی بود)در میدان تیرحاضرشدیم هوشنگ را بسته بودند پیش او رفتم ازاو خواهش کردم که کوتاه بیاید به او گفتم که فقط به من بگو که اشتباه کردم که نه ازتو میخواهم مسعود را محکوم کنی ونه میخواهم رسماً اعلام کنی و نه میخواهم بروی در نماز جمعه بگویی که کوتاه آمدم فقط توی گوش خودم بگویی کوتاه آمدم برایم کافی است و ازهمین میدان تیر تورا میفرستم سرکار معلمیت حاکم شرع هم خیلی از درخواست کرد ولی میدانید که چه جوابی به ما داد گفت آوایی بین ما یک دریا خون است و شمشیر بین ما حکم میکند ما مجاهدین پیرو حسینیم و شما پیرو یزید همین .
دیدم کوتاه نیامد بلافاصله دستور اجرای حکم را دادم . پایان نقل قول
لازم به ذکراست که دوخواهر قهرمان هوشنگ نیز به دست این دژخیم یعنی آوایی بعد از سال ۶۰ دستگیر و اعدام شدند که عبارت بودند از مجاهدشهید نسرین حیدری که در سال ۱۳۶۱ در دزفول اعدام شد و مجاهد شهید شهین حیدری که در قتل عام ۱۳۶۷ در دزفول اعدام شد که پیکر اورا در شهر دیگری دفن کرده بودند یعنی در شهر شوشتر در صورتی که ساکن شهر اندیمشک بودند.
وچه زیبا برادر مسعود کلمه طیبه مجاهدخلق را تعریف کرد :
وفای به پیمان با فدای بیکران در تاریخ ایران 

۱۳۹۶ شهریور ۲۹, چهارشنبه

قتل‌عام ۶۷ ـ مقدمه‌یی بر فایل صوتی آقای منتظری، شماره ۳۸

قتل‌عام ۶۷ ـ مقدمه‌یی بر فایل صوتی آقای منتظری، شماره ۳۸

با افشای فایل صوتی ملاقات آقای منتظری با اعضای هیأت مرگ در 19مرداد 1395شور و شعله تازه‌یی در جنبش دادخواهی دمیده شد. این ملاقات در روزهای پایانی قتل‌عام، روز دوشنبه 24مرداد 1367انجام شد و آقای منتظری پیش‌تر تو کتاب خاطراتشون توضیح داده بودن اما مزدوران خامنه‌ای با طرح شایعات مختلف و باز هم ارعاب و تهدید و جوسازی، مانع از نفوذ و گسترش اون در جامعه شدن. البته جنایت اونقدر بزرگ بود که باورش هم برای مردم ساده نبود...
خمینی بعد از مخالفت آقای منتظری با قتل‌عام زندانیان، با این خیال که ایشون آدم ساده‌ایه و میشه فریبش داد، ـ بعد از قتل‌عام اکثر زندانیان ـ هیأت مرگ تهران رو فرستاد پیشش تا با سناریو مشورت و کسب تکلیف، اونو تو این جنایت شریک کنه و هیچ شکافی باقی نمونه.
اما منتظری همون اول آب پاکی‌ رو ریخت رو دستشونو گفت:
«به نظر من بزرگترین جنایت که در جمهوری اسلامی شده و در تاریخ ما رو محکوم میکنه، به دست شما انجام شده و شما را در آینده جزوه جنایتکاران تو تاریخ می‌نویسند، ...»
با توجه به اهمیت حرفهایی که تو اون ملاقات گذشت، تو این شماره فقط به 3نکته مهم از اون سند تاریخی اشاره می‌کنیم:

1. برنامه ریزی و طراحی اعدامها از مدتها قبل:
«شخص احمد آقا پسر آقای خمینی هم از سه چهار سال قبل هی می‌گفت: ”مجاهدین از روزنامه خونش و از مجله خونش و از اعلامیه خونش همه باید اعدام بشند“. اینا یه همچین فکری می‌کردن. و حالا فرصت را مغتنم شمردن...» قتل‌عام ـ اعدامها از مدتها طراحی شده بود
میگه پسر خمینی از چند سال قبل می‌گفت به صغیر و کبیرشون نباید رحم نکرد و این نشون میده قتل‌عام مشروط به هیچ عامل بیرونی و خلق الساعه نبود. کما‌این‌که دیدیم از مدتها قبل تو تمام شهرستانها تفکیک زندانیان رو شروع کرده بودن و بسیاری از زندونیای شهرستانی رو به شهرهای دیگه منتقل کردن تا مانع از شوک و شورشهای محلی تو شهرهای کوچک بشن.
قتل‌عام ـ اعدامها از مدتها طراحی شده بود
میگه پسر خمینی از چند سال قبل می‌گفت به صغیر و کبیرشون نباید رحم نکرد و این نشون میده قتل‌عام مشروط به هیچ عامل بیرونی و خلق الساعه نبود. کما‌این‌که دیدیم از مدتها قبل تو تمام شهرستانها تفکیک زندانیان رو شروع کرده بودن و بسیاری از زندونیای شهرستانی رو به شهرهای دیگه منتقل کردن تا مانع از شوک و شورشهای محلی تو شهرهای کوچک بشن.

2. عدم مشروعیت دستگاه قضایی:
«دستگاه قضایی کشور شما زیر سؤال بردید. چندین سال، شخص آقای نیری، این قاضی اون قاضی، تو این شهر تو اون شهر، یکی رو محکوم کرده به 5سال یکی رو محکوم کرده به 6سال، یکی رو محکوم کرده به ده سال، و یکی را محکوم کرده به پانزده سال.
خوب این‌که حالا ما بیاییم بدون این‌که فعالیتی تازه باشه بگیریم اعدام کنیم، این معنی‌اش این است که همه ما... خوردیم، همه دستگاه ما، قضایی ما، غلط بود، این معنی‌اش این نیست؟» 
قتل‌عام ـ قصابی در ماه محرم
«دیگه ماه محرمه دیگه اقلا دیگر تو ماه محرم اقلا، ماه خدا و پیغمبره اینطوری نیست، از امام حسین اقلا شرم بکنید دیگه حالا.
بیایند آنجا، ملاقات رو قطع کنیم و همین‌طور بیایم قصابی کنیم تو اونجا، بکشیم بیرون و تی تی [صدای شلیک] هیچ جای دنیا همچین کاری هست؟ ما آدمایی هستیم که رادیو تلویزیون ما میگه، قاتل گاندی رو دو سال سه ساله توی نمی‌دونم چی چیه، مرتبه دومه نمی‌دونم چی چی فرجام‌خواهی توی اونجام رفته، حالا تازه دارن اعدامش میکنن.» قتل‌عام ـ قطع ملاقات و قصابی زندانیان
می‌گه اگر به‌خاطر مصلحت نظام کشتید، اگه به‌خاطر کینه امام کشتید، ... به‌خاطر خدا به‌خاطر محرم، به‌خاطر امام حسین بس کنید. از امام حسین شرم کنید که تو همین ایام خودش و آلش و اصحابش رو تو کربلا کشتن. میگه «... همین‌طور بیایم قصابی کنیم تو اونجا، بکشیم بیرون و تق تق...» اگر توجه کرده باشین از واژه قصابی استفاده می‌کنه؛ خلاصه این‌که یزید و معاویه و ابن زیاد «قصابی» نکردن، اسیر نکشتن، بیمار نکشتن. اما شما می‌کشید بیرون و تق تق اسیرها رو می‌کشین. آخه کدوم جلادی این کارها را با اسیراش کرده که ما دومیش باشیم. بعد هم ضمن اشاره به ماجرای قتل گاندی می‌گه «ما خودمون تو تلویزیون می‌گیم قاتل گاندی‌رو تا چند سال نکشتن...» آخه چطوره که رهبر سیاسی و پدر معنوی هند رو با گلوله کشتن اما کسی نگفت باید نسلشونو برداریم ولی شما دارین روز روشن تو ایام محرم آدمهارو قصابی میکنین.

ادامه دارد...

قتل‌عام ۶۷ ـ حرف اصلی در فایل منتظری شماره ۳۹

قتل‌عام ۶۷ ـ حرف اصلی در فایل منتظری شماره ۳۹

دیدیم که روز دوشنبه 24مرداد 67 هیأت مرگ تهران به سرپرستی آخوند حسینعلی نیری راهی قم شدن. همین روز آقای منتظری طی نامه‌یی در ده بند به خمینی گفت ما نمی‌تونیم منطق رو با گلوله پاسخ بدیم و... 

در بند دوم همین نامه که از رو برای اعضای هیأت مرگ هم خوند نوشته:
«این‌گونه قتل‌عام بدون محاکمه آنهم نسبت به زندانی و اسیر (اسیر شماست دیگه) قطعاً در درازمدت به نفع آنهاست و دنیا ما را محکوم می‌کند و آنان را بیشتر به مبارزه مسلحانه تشویق می‌کند. مبارزه با فکر و ایده از طریق کشتن غلط است.
قتل عام 67 - اینگونه قتل‌عام غلط است
 
در همین بند و پاراگراف کوچک، 5نکته و حرف بزرگ وجود داره:
قتل‌عام:
روز 24مرداد یعنی 18روز بعد از شروع قتل‌عام آقای منتظری از عبارت قتل‌عام استفاده می‌کنه. چرا؟ چون میدونه صحبت از یک یا چند اعدام یا اعدامهای یکی دو تا زندان نیست. صحبت از اعدامهای گسترده جمعی و یک قتل‌عام وحشیانه است. به همین علت اول کسی که از عبارت قتل‌عام استفاده کرد نه مجاهدین خلق و به قول خودشون دشمنان قسم خورده نظام، که قائم‌مقام وقت خمینی آقای منتظری بود.

بدون محاکمه:
هیچ دادگاهی در کار نبود. همین‌جا تصریح می‌کنه که زندانیان رو بدون محاکمه، بیرون کشیدین و کشتین. بعدها هم آخوند احمدی شاهرودی و فلاحیان و رازینی هم به همین موضوع اعتراف کردن و گفتن هیأت مرگ با هدف انتخاب زندانیان سرموضع تشکیل شد نه محاکمه.

تو فرمان و فتوای قتل‌عام هم خمینی به صراحت نوشته: کسانی که در زندانهای سراسر کشور سر موضع هستند [با تشخیص حاکم شرع و دادستان و نماینده اطلاعات] باید اعدام شوند و بلافاصله تأکید می‌کنه» آقایانی که تشخیص موضع به‌عهده آنان است، وسوسه و شک و تردید نکنند، سعی کنند ”اشداء علی الکفار“ باشد.»

کاملا روشن است. هیأت مرگ باید از میان زندانیان، مخالفان فکری و اعتقادی را انتخاب کنند و نباید دچار وسوسه و تردید هم شوند که اشداء علی‌الکفار باشند.

اسیرکشی
تصریح می‌کند که این‌ها اسیر و زندانی دست بسته خودتان بودند که با معیارهای خودتان حکم 2سال و 5سال و... سال گرفتند. شما اسیرکشی کردید در حالی که حتی یزید اسیرانش را نکشت... 

۱۳۹۶ شهریور ۲۴, جمعه

پیشینه دژخیم سید علیرضا آوایی

دژخیم سید علیرضا آوایی

پیشینه دژخیم سید علیرضا آوایی

اهالی خوزستان بخصوص ساکنین شهرهای دزفول و اندیمشک و شوش وهفت تپه و ساکنین عرب روستاهای نوار مرزی با عراق از دهلران تا  بٌستان این دژخیم را به خوبی میشناسند و کمتر خانواده ای بوده که از این دژخیم در آن سالهای بعد از انقلاب ضد سلطنتی داغی بر دل نداشته باشد .

در سال ۱۳۵۸ سپاه دزفول یک گروه ضربت درست کرد که تمامی پاسداران تشکیل دهنده آن از جنایتکارترین پاسداران در آن موقع بودند و فرمانده این گروه ضربت پاسدار جنایتکاری بنام شنبه زاده بود که کارش بصورت مستمر تهاجم به روستاهای مرزی و عمدتاً عرب نشین بود و تمامی دستگیریها و آزارو شکنجه ای که نسبت به این هموطنان ما میکرد با احکام صادره از طرف همین دژخیم علیرضا آوایی انجام میشد . تمامی شیوخ و وجه های عشایر عرب را شامل میشد از آنها خواسته میشد که با اطلاعات سپاه دزفول همکاری کنند و همکاری به چه منظور ؟ به این منظور که از داخل عراق خبر چیینی کنند و در وهله بعد بمب گذاری خطوط لوله های نفتی عراق و جاده های مرزی عراق و اگر شیوخ نمی پذیرفتند ابتدا در همان روستای محل اقامتشان و در برابر چشم تمامی اهل روستا آنها را شلاق میزدند و اگر مجدداً درخواست همکاری را رد میکردند آنها را دستگیر کرده به زندان یونسکو دزفول منتقل میکردند و به آنها اتهام همکاری با عراق و وارد کردن سلاح از عراق متهم میکردند لازم به یاد آوری است که هنوز جنگ با عراق شروع نشده و چند ماهی است که از انقلاب گذشته ولی با این هموطنان محروم این چنین رفتار میکنند و هیچ فریاد رسی هم نداشتند و در نهایت نفرات را با همین اتهامات واهی محکوم به اعدام و نفرات را تیرباران میکردند و سپس زمینهای آنها را مصادره میکردند آوایی دژخیم تمامی احکام دستگیریها را بصورت دستی می نوشت و امضا میکرد بنام سید علیرضا آوایی و به گروه ضربت سپاه دزفول میداد و آنها بلافاصله اجرا میکردند.واین طوری بود که بدلیل فشارهای ضد انسانی دژخیم آوایی و مزدوران پاسدارش تعدادی از این عشایر قبل از شروع جنگ ایران و عراق شبانه بطور جمعی به عراق کوچ کردند و اموال و مایملک آنها را همین آوایی مصادره کرد که خودش مبالغ هنگفتی در آن زمان میشد و این طوری خیلی از خانواده های عرب هموطنمانم را متلاشی کرد و به پاس این خدمات بود که در نظام جهل و جنون مدارج ترقی و را طی کرد . در نوبتهای بعدی جنایتهای دیگر این دژخیم ولایت را خواهم نوشت .

۱۳۹۶ شهریور ۲۲, چهارشنبه

روایتی از پیشینه قتل عام۶۷

مجاهد شهید محمد کوه نشین

روایتی از پیشینه قتل عام۶۷




رژیم در دستگاه تبلیغاتیش این طور وانمود کرده و میکند که اعدامهای سال ۶۷ بخاطر شورش زندانیان و همراهی با مجاهدین در عملیات فروغ جاویدان بوده است که این گفته رژیم دروغ محض است حالا میخواهم در این رابطه توجه شما را به صحبتهای دژخیم سید علیرضا آوایی که در سال ۶۱ آن زمان دادستان دزفول بود که در جمع زندانیان مجاهد خطاب به آنها گفته بود جلب نمایم البته لازم به ذکر است که عرض کنم من این سخنان را از طریق مجاهد شهید محمد کوه نشین که خودش همان موقع در زندان یونسکو دزفول زندانی بوده و یکی از مخاطبین آوایی دژخیم بوده که بعد از آزادی از زندان برایم  نقل کرد برای شما باز گو میکنم .
مجاهد شهید محمد کوه نشین: گفت دژخیم آوایی  یک روز آمد داخل بند و همه زندانیان مجاهد را جمع کرده بودند آورده بودند همانجا و خطاب به ما گفت میخواهم به شما بگویم که از دید امام و ما شما همه واجب القتل هستید کسی که کلام مسعود رجوی در گوشش رفته برای نظام ما آدم بشو نیست و درست نمی شود . بدلیل اینکه تا شما را آزاد بکنیم خودتان را به مسعود رجوی میرسانید این احکام زندانی که به شما دادیم بخاطر دست بستگیهایی است  که داریم و بخاطر شرایطی که در آن هستیم والا باید همه شما را کشت و این را بدانید که یک روز همین کار را انجام خواهیم داد و در آن زمان دیگر تعللی نخواهیم داشت حساب کار خودتان را بکنید . در اینجا حرفهایش که تمام کرد از بند خارج شد .

ملاحظه میکنید که کشتار زندانیان مجاهد ازهمان سالهای آغازین مقاومت انقلابی مد نظر سردمداران این رژیم جنایتکار بوده و امام ملعونشان همواره مترصد انجام این جنایت هولناک بوده و چیزی خلق الساعه و به یکباره نبوده باشد تا در روز حسابرسی از جانیان حقایق بازهم بیشتری از این جنایت در معرض دید عموم مردم ایران و جهان قرار گیرد .

سپاه پاسداران از سبوی مماشات تا مکافات جنایات

سپاه پاسداران از سبوی مماشات تا مکافات جنایات با رسمیت یافتن و تصویب تروریست بودن سپاه پاسداران از جانب وزارت‌خارجه آمریکا، از امرو...