برگی از قتل عام ۶۷- گزارشی تکان دهنده از داخل کشور
روزی ،
در این سرزمین
دیوارها به سخن درخواهند آمد
روزی دیوارها
فریادهای مدفون را
در هیأت دهانهای فرو ریخته بر خاک
باز پس خواهند داد.
روزی زخمها خواهند گفت
از حکایتی که بین آنها و گلوله گذشت.
***
در این سرزمین
دیوارها به سخن درخواهند آمد
روزی دیوارها
فریادهای مدفون را
در هیأت دهانهای فرو ریخته بر خاک
باز پس خواهند داد.
روزی زخمها خواهند گفت
از حکایتی که بین آنها و گلوله گذشت.
***
گزارش حاضر دردنامه یک هموطن شریف و آزاده است که آن را عینا منتشر میکنیم.
برگی از قتلعام ۶۷ ـ اعدام به اختیار
اگر تمام تاریخ بشر را مطالعه کنیم به غیر از دوران حکومتهای بدوی، دیگر کمتر دورهیی را میتوان یافت که برخوردهای مبتنی بر خشونت ذاتی با مخالفان سیاسی، به اندازه دوران سیاه تسلط رژیم آخوندی بر ایران بوده باشد. مسأله در چگونگی این برخوردها نیست. بلکه در چرایی آنهاست. چرا و به چه دلیل ممکن است افرادی که تا سال ۱۳۵۷ جزو مردم عادی بودند و ظاهراً حتی در رفتارهای ظاهری خود نیز کمترین خطا را داشتهاند ناگهان در فاصله یکی دو ماه، تبدیل به قسیترین جنایتکاران تاریخ بشر شوند؟! اگر توجه کنیم که بیشترین تعداد آدمهایی که چنین بیمحابا دچار دگردیسی و استحاله بنیادی شدهاند، از آخوندها بودهاند آنگاه شاید انگشت اشاره ما به سمت و سوی آموزههایی نشانه رود که در حوزههای علمیه رواج دارد. چه اتفاقی در فرآیند طلبگی رخ میدهد که قلب این آدمها، به ظرفیت بسیار بالایی برای انباشت حس نفرت، خشم، ظلم و جنایت دست مییابد. ؟!
برگی از قتلعام ۶۷ ـ اعدام به اختیار
اگر تمام تاریخ بشر را مطالعه کنیم به غیر از دوران حکومتهای بدوی، دیگر کمتر دورهیی را میتوان یافت که برخوردهای مبتنی بر خشونت ذاتی با مخالفان سیاسی، به اندازه دوران سیاه تسلط رژیم آخوندی بر ایران بوده باشد. مسأله در چگونگی این برخوردها نیست. بلکه در چرایی آنهاست. چرا و به چه دلیل ممکن است افرادی که تا سال ۱۳۵۷ جزو مردم عادی بودند و ظاهراً حتی در رفتارهای ظاهری خود نیز کمترین خطا را داشتهاند ناگهان در فاصله یکی دو ماه، تبدیل به قسیترین جنایتکاران تاریخ بشر شوند؟! اگر توجه کنیم که بیشترین تعداد آدمهایی که چنین بیمحابا دچار دگردیسی و استحاله بنیادی شدهاند، از آخوندها بودهاند آنگاه شاید انگشت اشاره ما به سمت و سوی آموزههایی نشانه رود که در حوزههای علمیه رواج دارد. چه اتفاقی در فرآیند طلبگی رخ میدهد که قلب این آدمها، به ظرفیت بسیار بالایی برای انباشت حس نفرت، خشم، ظلم و جنایت دست مییابد. ؟!
ملاقات بین محمد و خواهرانش در یکی از سلولهای انفرادی با حضور قاضی برگزار میشود. محمد پس از احوالپرسی و مقدمه میگوید این آخرین دیدارمان است و من اعدام میشوم... دقایقی بعد در حالی که دو خواهر برادرشان را با اشک و بوسه بدرقه میکردند قاضی مرگ به سخن میآید و میگوید:
«از شما دو خواهر نیز یکی باید برود؟!».
سه زندانی بیگناه با آن که خوی بیرحم اینگونه آخوندها را میشناختند، ابتدا متوجه نمیشوند و میگویند کجا؟ آخوند جلاد میگوید همانجا که برادرتان دارد میرود و دوستانتان رفتند. باز هم باور نمیکنند که حکم اعدام به این سرعت آن هم با تصمیم ناگهانی یک قاضی و بدون طی مسیر قانونی صادر شود. قاضی وقتی بهت و حیرت آنها را میبیند میگوید:
«از آنجایی که من در جوانی به خاندان شما ارادت داشتم! انتخاب را به عهده خودتان میگذارم!؟».
دو خواهر دلیر ـ پس از پیبردن به جدیت موضوع ـ شروع به جر و بحث شدید میکنند و هر کدام قصد داشته تا خود بر سر دار رود و دیگری نجات پیدا کند. مدتی میگذرد و صدای داد و قال و شیون آنها حوصله آخوند را سر میبرد و با تحکم و عصبانیت میگوید:
«اگر خودتان عرضه ندارید انتخاب کنید من خودم اینکار را میکنم».
محمد ـ که تا این هنگام دچار غلیان و آشوب درونی بوده ـ بلند میشود و با صلابتی تحسینبرانگیزمیگوید:
«اجازه بدهید من انتخاب کنم!».
رو به خواهر کوچکتر کرده و میگوید:
«تو بمان! چون سه سال کوچکتر از خواهرت هستی و سه سال بیشتر فرصت داری شاید بتوانی کاری کنی».
منظورش این بوده تا شاید بتوانی انتقام بگیری یا خبر این جنایت را به گوش دیگران برسانی.
به این ترتیب، خواهر کوچکتر با چشمانی گریان و قلبی شکسته از آن دو عزیز دور میشود و به بند بر میگردد و خواهر بزرگتر و برادرش حلقآویز میشوند...
***
این تنها یک نمونه از هزاران جنایتی است که در زندانهای رژیم ولایت فقیه، در حق جوانان این مرز و بوم انجام شده است؛ جنایتهایی که کسی از وقوع آن خبردار نشده و روزی با همت قلمها و وجدانهای بیدار افشا خواهد شد و به اطلاع مردم ایران و جهان خواهد رسید.
«از شما دو خواهر نیز یکی باید برود؟!».
سه زندانی بیگناه با آن که خوی بیرحم اینگونه آخوندها را میشناختند، ابتدا متوجه نمیشوند و میگویند کجا؟ آخوند جلاد میگوید همانجا که برادرتان دارد میرود و دوستانتان رفتند. باز هم باور نمیکنند که حکم اعدام به این سرعت آن هم با تصمیم ناگهانی یک قاضی و بدون طی مسیر قانونی صادر شود. قاضی وقتی بهت و حیرت آنها را میبیند میگوید:
«از آنجایی که من در جوانی به خاندان شما ارادت داشتم! انتخاب را به عهده خودتان میگذارم!؟».
دو خواهر دلیر ـ پس از پیبردن به جدیت موضوع ـ شروع به جر و بحث شدید میکنند و هر کدام قصد داشته تا خود بر سر دار رود و دیگری نجات پیدا کند. مدتی میگذرد و صدای داد و قال و شیون آنها حوصله آخوند را سر میبرد و با تحکم و عصبانیت میگوید:
«اگر خودتان عرضه ندارید انتخاب کنید من خودم اینکار را میکنم».
محمد ـ که تا این هنگام دچار غلیان و آشوب درونی بوده ـ بلند میشود و با صلابتی تحسینبرانگیزمیگوید:
«اجازه بدهید من انتخاب کنم!».
رو به خواهر کوچکتر کرده و میگوید:
«تو بمان! چون سه سال کوچکتر از خواهرت هستی و سه سال بیشتر فرصت داری شاید بتوانی کاری کنی».
منظورش این بوده تا شاید بتوانی انتقام بگیری یا خبر این جنایت را به گوش دیگران برسانی.
به این ترتیب، خواهر کوچکتر با چشمانی گریان و قلبی شکسته از آن دو عزیز دور میشود و به بند بر میگردد و خواهر بزرگتر و برادرش حلقآویز میشوند...
***
این تنها یک نمونه از هزاران جنایتی است که در زندانهای رژیم ولایت فقیه، در حق جوانان این مرز و بوم انجام شده است؛ جنایتهایی که کسی از وقوع آن خبردار نشده و روزی با همت قلمها و وجدانهای بیدار افشا خواهد شد و به اطلاع مردم ایران و جهان خواهد رسید.

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر