مبارزات فرهنگیان ایران
روز یکشنبه ۲۲مهر ۱۳۹۷دومین دور اعتصاب سراسریمعلمان ایران از اولین ساعتهای صبح و با شروع کلاسهای درس، آغاز شد. در اولین
ساعت اعتصاب، خبرهای تصویری از بیش از ۵۰شهر کشور بر روی شبکههای
خبری قرار گرفت که حکایت از اتحاد گسترده معلمان آزاده و پیروزمند بودن حرکت آنان
دارد. اعتصابی رو به گسترش که لحظه به لحظه به دامنه آن افزوده میشود.
دور قبلی اعتصاب سراسری معلمان، روز ۲۰اردیبهشت ۹۷بهطور همزمان در ۳۱شهر کشور انجام شده بود.
شهرهای معلمان اعتصابی
طبق خبرهای دریافتی دومین اعتصاب سراسری معلمان
ایران تا نیمروز یکشنبه ۲۲مهر در شهرهای زیر در جریان بوده است:
سقز، یزد، کرمانشاه، شیراز، سنندج، آمل، مریوان،
دیواندره، گرمه، مشهد، خرمآباد، فیروزکوه، مدارس استانهای کهکیلویه و بویراحمد،
روانسر، بابل، اسلامآباد غرب، مدارس استان خراساًن رضوی، اصفهان،زرین شهر،
بجنورد، جوانرود، ساری، کرج، ایوان غرب،همدان، یاسوج، بهارستان، پاوه، اسلام شهر،
پلدختر، امیدیه، کازرون، روستای کمار جلفا، شاهیندژ، قزوین، فیروزآباد،
مهاباد، تهران، خرمآباد، ایوانغرب، شاهینشهر اصفهان، رومشکان لرستان، ایلام،
گناباد، تربت حیدریه، تبریز، لامرد فارس، سروآباد کردستان، باینگان پاوه،
تاکستان، زیویه کردستان، قلعه حسنخان تهران.
خواستههای معلمان اعتصابی
مهمترین خواستههای معلمان اعتصابی که طی خبرهای
دریافتی، روشن شده عبارتند از:
آزادی معلمان زندانی
اجرای عدالت اجتماعی
عدالت آموزشی
رفع ناهمخوانی نرخ تورم با حقوق فرهنگیان
ایجاد امنیت شغلی
لغو خصوصیسازی آموزش و رفع پولی سازی مدارس
لغو کاهش بودجه و سرانه مدارس
اجرای قانون خدمات کشوری
رسیدگی به وضعیت صندوق ذخیره فرهنگیان که غارت شده
است
حمایت از دانشآموزان کارگر
واکنش رژیم به اعتصاب سراسری معلمان
اولین واکنش رژیم در برابر دومین دور اعتصاب
سراسری معلمان ایران، بهشدت منفعلانه بود. رژیم ابتدا تلاش کرد با تهدید و تطمیع
غیرمستقیم و به کار گیری مزدوران خود که به اسم معلم در صفوف معلمان وارد کرده، و
با توسل به عناصر اعتصاب شکن، به مقابله با اعتصاب معلمان برخیزد، اما به سرعت
شکست خورد چرا که سیل خبرهای مربوط به اعتصاب سراسری معلمان از اولین ساعتهای
بامداد یکشنبه ۲۲مهر، تمامی نقشههای اولیه رژیم را نقش بر آب کرد.
پس از آن رژیم تلاش کرد در برخی شهرها با جلوگیری
از ورود دانشآموزان به مدارس، از شکلگیری هرحرکت دانشآموزی در حمایت از معلمان
اعتصابی، ممانعت بهعمل آورد. بهطور خاص در شهر کرمانشاه، پاسداران انتظامی در
خیابانها آرایش گرفته و دانشآموزان را از رفتن به مدارسشان باز میداشتند.
نیروهای سرکوبگر رژیم دانشآموزان را ناگزیر از بازگشت به منازلشان میکردند.
نگاهی به دور قبلی اعتصاب معلمان
معلمان آزاده کشور طی سال گذشته تا کنون بارها دست
به اعتصابهای منطقهیی و سراسری زدهاند.
اعتصاب اخیر، دومین دور اعتصاب سراسری معلمان است.
اولین دور اعتصاب سراسری معلمان روز ۲۰اردیبهشت ۱۳۹۷در ۳۱شهر کشور جریان یافت.
اولین اعتصاب سراسری معلمان در سال ۱۳۹۷در شرایطی برگزار شد که دور
دوم قیام بزرگ مردم ایران (پس از قیام دی ۹۶) در شهرهای کشور جریان داشت
و قیام بزرگ کازرون هر روز به قیام سراسری، عمقی تازه میبخشید. اعتصاب سراسر
معلمان در کنار قیام بزرگ شهرها و قیام کازرون باعث شد تا یک هفته پس از اعتصاب
معلمان، اولین دور اعتصاب سراسری بازارهای کشور در سال ۹۷نیز شکل گیرد. قیامی که
مانند قیام مردم قهرمان کازرون، با وارد کردن عنصر قهر به میدان، ارکان دیکتاتوری
را بهشدت لرزه در آورد و باعث تشدید خیزشهای گستردهتری شد بهنحوی که یک هفته
پس از قیام بازاریان و کسبه که در تهران تماماً رنگ شورشی داشت، رانندگان آزاده
کامیون نیز روز اول خرداد اولین دور اعتصاب سراسری خود در سال ۹۷را برپا کردند.
کوبندگی اعتصاب معلمان آزاده و آگاه میهن در ۲۰اردیبهشت ۹۷هنگامی که در تهران به
تظاهرات اعتراضی در مقابل مجلس ارتجاع کشیده شد با واکنش وحشتآلود آخوندها و
پاسدارانشان روبهرو شد. وحوش پاسدار و اطلاعات آخوندی در تهران به معلمان شریف
تهاجم کرده و باعث مجروح شدن شماری از معلمان شدند اما موفق به ایجاد هیچگونه
خللی در اعتصاب و تظاهرات آنان نشدند.
حالا نگاهی می کنیم
به تاریخچه مبارزات معلمین کشور از
مشروطه به بعد
تاریخ
تحلیلی مبارزات معلمان
مدرسه دارالفنون در سال
1230 هجری شمسی تأسیس یافت و نقطه تحول از تفکر سنتی جامعه ایران را رقم زد.
در دوران مشروطه که علم شأن و منزلت و کرسی پیدا کرده بود . نظام آموزشی جدید در
ایران ، توسط میرزا حسن رشدیه ، سعادت و علی داوچی پایه گذاری گردید. ملک المتکلمین
در اصفهان یک دبستان تأسیس نمود ، اما انرا تعطیل می کنند و به وی اجازه
منبر نمی دهند به تبریز می رود و تکفیر می شود . اولین مدرسه توسط "حاج
میرزا حسن تبریزی" معروف میرزا حسن خان رشدیه در ایراوان بنا شد درباریان و
روحانیون سنتی و وابسته به مخالفت با آن پرداختند . وی در سال
1267 در تبریز یک مدرسه می سازد توسط روحانیون سنتی تکفیر شد در مشهد
اقدام به تأسیس یک مدرسه نمود که توسط طلاب وابسته و تحریک شده ، خراب شد .میرزا
حسن رشدیه در ابتدا خود جزو طلاب بود و پدرش"آخوند ملامهدی تبریزی"
نیز از مجتهدین تبریز بود . میرزا حسن در کودکی به مکتبخانهای در
تبریز فرستاده شد. وی در میان شاگردان از هوش و ذکاوت بیشتری برخوردار بود ، در
مکتبخانه میدید که مکتبدار- به رغم فقر علمی اش-چگونه با روشهای بیرحمانه دانش
آموزان را تنبیه میکند.بنابراین تصمیم گرفت برخی درسها را نزد پدر بهتر بیاموزد.
او که کلید مکتبخانه را داشت به شاگردان گفت صبح زودتر بیایند تا با هم درسها را
مرور کنند. دانش آموزان با کمک او توانستند درسها را بهتر فراگیرند و تا حدودی از
تنبیه خشن مکتبدار رهایی یابند. وی در ۱۵سالگی توانست لباس روحانیت بر تن کند و در ۲۲ سالگی نیز توانست به پیشنمازی یکی از
مساجد اطراف شهر تبریز برسد. اما به کتب و منابع سنتی قانع نبود، سعی میکرد تا
روزنامههای فارسی را که به شهر وارد میشوند، بخواند. حبل المتین، اختر و ثریا از
این دست روزنامهها بودند که بر میرزا حسن تاثیر بسیار گذاشتند. نگاه وی با مطالعه
این روزنامهها کم کم تغییر پیدا کرد. از جمله مقالاتی که بر وی تاثیر فراوان
گذاشت، مقالهای در روزنامه ثریا بود که در آن اینچنین آمده بود: « در اروپا در هر
۱۰۰ نفر، یک نفر بیسواد است و در ایران
در هر هزار نفر یک نفر باسواد و این از ضعف اصول تعلیم است » اینگونه بود که بعد
از چاپ خبری مبنی بر جشن سی امین سالگی دارالمعلمین در بیروت، تصمیم گرفت به آنجا
برود. پدرش را راضی کرده و در آنجا سعی کرد عربی و فرانسه بیاموزد و با روشهای
مدرن در تعلیم و تربیت آشنا گشت. پس از ۲سال به اسلامبول (استانبول) ترکیه رفت و توانست با کمک سفارت ایران
از مدارس مدرن در آنجا نیز دیدن کند. میرزا حسن رشدیه تصمیم خود را گرفته بود. وی
که سخت تحت تاثیر آموزش و پرورش مدرن قرار گرفته بود، تصمیم گرفت در ایران نیز
چنین مدارسی تاسیس کند اما خوب میدانست که با انجام چنین کاری با مخالفت طلاب و
روحانیون و مکتبدارها رو به رو خواهد شد. پس تصمیم گرفت در ابتدا به ایروان در
ارمنستان کنونی برود و برای ایرانیان آنجا، مدرسه مدرن تاسیس کند. . پس از کش و
قوس ها نهایتا ، مدرسه وی در تبریز با استقبال فراوان مردم رو به رو گشت. تعداد دانش
آموزان این مدرسه عدد ۳۰۰ را رد کرد و تعداد معلمان که به سبک جدید تدریس میکردند، به ۱۲ نفر رسید. با رونق گرفتن مدرسه،
مخالفتها با میرزاحسن بالا گرفت. مخالفان وی عموما از میان روحانیون سنتی ، و
مکتبدارها بودند که با این شیوه مدرن آموزشی، کسب و کار آموزش سنتی آنان ان از
سکه افتاده بود. روش تدریس آسان الفبا توسط میرزاحسن رشدیه، طریقهای نوین بود که
که بر خلاف شیوه قدیمی و دشوار مکتب خانهها و منافع صاحبان مکاتب سنتی بود.
میرزاحسن رشدیه مجبور شد ۳ بار مکان مدرسه را در تبریز تغییر دهد. کار حتی به آنجا رسید که
جمعی از اراذل و اوباش شبی با بیل و کلنگ به جان مدرسه افتادند و دیوار اصلی و یکی
از کلاسهای مدرسه را خراب کردند. به رغم همه این تهدیدها، میرزاحسن رشدیه به کار
خود ادامه داد. موفقیت وی در حدی بود که آموزش سالمندان را نیز برقرار کرده بود و
با ۹۰ ساعت تدریس به آنان الفبا و خواندن و
نوشتن را یاد میداد.
امین الدوله که دولتمردی اصلاح
طلب و فرهنگ دوست بود. وقتی به صدر اعظمی برگزیده شد. بلافاصله میرزا حسن را به
تهران فراخواند و از وی خواست در تهران مدرسه به سبک جدید تاسیس کند. با کمکهای
صدراعظم، میرزاحسن توانست در سال ۱۲۷۶ مدرسه رشدیه را در محلی به نام "باغ کربلایی عباسعلی" در
دروازه قزوین تهران تاسیس کند. به دستور امین الدوله، ۴۰ نفر از کودکان یتیم به همراه کودکان
دیگر در آن مدرسه به تحصیل پرداختند. با تاسیس این مدرسه مخالفتها نیز شروع شد.
اما کمک امین الدوله و افراد صاحب نفوذی چون "شیخ هادی نجم آبادی" که از
روحانیون آزادیخواه بود به تداوم مدرسه رشدیه کمک کرد. کار میرزا حسن چنان بالا
گرفت و پیشنهاد کرد مدرسهای شبانه روزی جهت تحصیل ایتام تاسیس شود که با
کمک مالی بزرگان دولتی و غیردولتی این پیشنهاد تصویب شده و مدرسه خیریه نیز تاسیس
شد. مدارس شرف، سادات و ادب نیز از پی این مدارس تاسیس شدند. مدارسی که امکان
تحصیل را برای بی بضاعت ها فراهم میکردند. میرزاحسن معلمانی برای آن مدرسه نیز
تربیت کرد وتصمیم گرفت حرفههایی چون کاغذسازی، قالیبافی و کفاشی را نیز به دانش
آموزان بیاموزاند.
با عزل امین الدوله ،
"امین السلطان" معروف به اتابک اعظم روی کار آمد.وی با قطع بودجه
مدارس، در ابتدا تصمیم گرفت وی را بابی و از اهل بهاییت معرفی کند. این حقّه به
دلیل وجوه برجسته اسلامی میرزاحسن رشدیه و مدارس وی و نیز خانواده مذهبیاش،
کارساز نشد. بعد از اینکه امین السلطان شنید در مدارس رشدیه، علیه دولت شبنامه پخش
میشود، تصمیم گرفت با اجیر کردن یکی از افراد بیخبر ، میرزا حسن رشدیه را ترور
کند. این ترور به دلیل پشیمانی ترور کننده از انجام ترور و بعد از اینکه متوجه شد
میرزاحسن مسلمان است، ناکام ماند اما این مساله میرزا حسن رشدیه را ترساند و با
مشورت نزدیکانش، تصمیم گرفت برای مدتی از تهران دور شده و به سفر حج رفت . رشدیه
در جریان انقلاب مشروطه، به همکاری با مشروطه خواهان پرداخت. پس از به توپ بستن
مجلس و در جریان استبداد صغیر، به دلیل انتقاد از دولتیان به خراسان تبعید شد. با
فتح تهران و عزل محمدعلی شاه دوباره به تهران برگشت و فعالیتهای فرهنگی و آموزشی
خود را از سر گرفت.
اما نکته جالب توجه این است که
به رغم تمام این مخالفتهای ریز و درشت، میرزا حسن رشدیه هیچگاه به تعارض با سنت
و دین نپرداخت.. "علی اصغر حقدار" که از پژوهشگران معاصر در حوزه تاریخ
و اندیشه معاصر و صاحب تالیفاتی در این زمینه است، درباب نوع تعامل میرزا حسن
رشدیه با سنت مداران چنین میگوید: «هر اقدام نوجویانهای به نوعی مقابله و گذار
از سنت بشمار میرود و موجب کنشهای انتقام جویانه (واپسگرایان) میشود. اقداماتی
که سنت گرایان در مقابله با مدارس رشدیه انجام دادند و او را آواره گرداندند. با
این حال، اقدام میرزا حسن رشدیه در راستا و تحت تاثیر مدرن اندیشان ایرانی نظیر
آخوندزاده و آگاهی که از دگردیسی در دنیا به دست آورده بود، قابل تامل است. مساله
رشدیه راه اندازی آموزش و پرورش جدید بود در سبک و محتوا. این اقدام به نوعی گذر
از سنت فرهنگی و معارف پیشین بود و از طرفی حساسیت سنتگرایان را برمی انگیخت. او
بدون اینکه این گذر و اقدام نوجویانهاش را آغشته به ضدیت احساسی و بیخردانه
بگرداند، سودای آموزش و پرورش نوین را داشت و تمامی عمر خود را در این راه صرف کرد
اما همین اقدام واقع بینانهاش باعث ضدیت سنتگرایانی شد که زندگی و معیشت خود را
از وجود معارف و سبک سنتی اموزش تامین میکردند. رشدیه به درستی دریافته بود که
معارف و سبک آموزشی سنتی جوابگوی نیازهای زمانه نیست و بر این اساس راه اندازی
مدارس جدید را وجه همت خود قرار داد. بنابراین رشدیه بدون اینکه با سنت ضدیت یا
عنادورزی داشته باشد، مدارس جدید را در ایران پایه گذاری کرد و با این اقدام خود
دوران سپری شده معارف و سبک اموزشی سنت را نشان داد.»
حتی وقتی میرزا حسن رشدیه
را متهم کردند که صدای زنگ مدارس او شبیه ناقوس کلیساست، آن را متوقف کرده و در
عوض دو بیت شعر برای اعلام زنگ تفریح و تشکیل صف انتخاب کرد و دانش آموزی را مامور
کرد که در وقت معین این را بخوانند: «الا ای غزالان دشت ذکاوت / به بیرون روید از
برای سیاحت» یا اینکه برای تشکیل صف چنین سروده
بود: « هرآن کو پی علم و دانایی است / بداند
که وقت صف آرایی است». این خود میتواند نشان بدهد که میرزا حسن به هیچ وجه قصد
تقابل با دین و سنت را نداشت و حتی حاضر به مراعات نظر آنان بود اما با این حال
مخالفت آنان تمامی نداشت. حقدار با تاکید بر نگاه نوین میرزا حسن رشدیه به مساله
آموزش، برآیند کلی نگاه سنت گرایان و روحانیون سنتی به میرزا حسن رشدیه را منفی
دانسته و به نوعی این تقابل را ناگزیر میداند. او این نگاه منفی به میرزاحسن
رشدیه را حتی تا امروز هم ردیابی میکند: «بدرستی اقدام رشدیه اقدامی فرهنگی و در
راستای نوسازی جامعه ایران دوران قاجاریه بود. تمامی سلامت و موفقیت و حتی عدم
موفقیت میرزا حسن رشدیه، همین نگاه و عمل فرهنگی وی بود که در صدد نوسازی سبک و
اموزش در ایران بود اما نمیتوان در کلیت نگاههای مثبت به رشدیه موافق بود. چرا
که هنوز هم خیلی از سنت گرایان و متصدیان معارف سنتی و سبکهای قدمایی، به
دیده منفی به اقدامات میرزا حسن رشدیه مینگرند. از آن جهت که اقدام رشدیه نشانهای
بر تمام شدن سبک آموزش و معارف سنتی بود. خوشنامی رشدیه در واقع بینی و اقدام
نوجویانهای است که در آن زمانه با همت و پایمردیاش راهی را آغاز کرد که یکی از
ارکان اصلی تجددگرایی در ایران بود و دهههای بعد به ثمر نشست و نهادینه شد.»
این پژوهشگر مشروطه پژوه
حتی روابط متشنج و کج دار و مریز دربار قاجار با فعالیتهای میرزا حسن رشدیه را
نیز متاثر از فعالیت سنت گرایان علیه وی میداند و نه صرفا انگیزههای سیاسی. در
اینجا میتوانیم به نکتهای که در بخش اول گفتیم اشاره کنیم که چگونه به رغم تمایل
اولیه ناصرالدین شاه وی درنهایت و تحت تاثیر بدگویی مخالفان میرزا حسن رشدیه، از
خیال همکاری وی گذشت. حقدار در این باره میگوید: «بیتردید اقدامات وی همانند
دیگر اقدام نوگرایانه به تناسب وضعیت دربار و شرایطی که حکومت قاجار داشت، دچار
نوسان میشود و برخوردهای متفاوت و متعارضی را به وجود میآورد. البته وجود عنصر
ملایان و همراهی انان با درباریان و تاثیراتی که در حاکمان داشتند، وضعیت را بر
رفتارهای متغیری که از سوی دربار به اقدام رشدیه اعمال میشد در خود جای داده است.
اگرچه میدانیم که بیشترین مخالفتهای نظری و عملی با مدارس رشدیه از سوی متصدیان
معارف سنتی بروز داشت و حاکمان حداقل در ظاهر و علنی مخالفتی با کارهای رشدیه
نداشتند. در واقع حفظ وضع موجود سبک آموزش و معارف سنتی برای پایگان دینی و همراهی
سیاست مدارانه درباریان با آنها، شرایط را برای اقدامات رشدیه متغیر میکرد».
در ایام انقلاب مشروطه،
"شیخ فضل الله نوری" در نامهای که به " ناظم الاسلام کرمانی"
به مدارس رشدیه اشاره کرده و چنین می گوید : « ناظم الاسلام ترا به حقيقت اسلام
قسم ميدهم، آيا مدارس جديده خلاف شرع نيست؟ و آيا ورود به اين مدارس مصادف با
اضمحلال دين اسلام نيست؟ آيا درس زبان خارجه و تحصيل شيمي و فيزيك، عقايد شاگردان
را سخيف و ضعيف نميكند؟ مدارس را افتتاح كرديد. آنچه توانستيد در جرايد از ترويج
مدارس نوشتيد، حال شروع به مشروطه و جمهوري كرديد؟» (1) عين الدوله مستبد نيز كه
در مواجهه با ميرزا حسن رشديه، پدر مدارس جديد در ايران، دستور تبعيد او را داد،
در گوش شازدهاي جوان چنين فرياد برآورد: « تا اين درخت فساد يعني اين رشديه خبيث
سرپا است، شاخ و برگ شومش به همه جا خواهد كشيد. من علي اصغر خان اتابك نيستم كه
آن همه تحمل داشته باشم. او بي عقل بود، مار را در آستين ميپروراند و نميدانست
چه كار كند... چنان اين درخت شوم را قطع كنم كه آخرين ريشهاش هم خشك شود...
بفرستيد رشديه را گرفته به كلات تبعيد كنند تا بفهمند حساب را چه جور تصفيه ميكنند
و آن ريش دراز را قبل از اعزام به كلات بفرستيد پيش من.» واقعيت آن بود كه مدرسه
رشديه به واسطه توفيق اش، بازار مكتبخانهها را از رونق ميانداخت و آنچنان كه
رشديه خود روايت كرده بود از ميان مخالفان «يكي از آقايان كه مقامش عاليتر از
لياقتش است، خودداري نتوانست. گفت اگر اين مدارس تعميم يابد، يعني همه مدارس مثل
اين مدرسه باشد، بعد از ده سال يك نفر بي سواد پيدا نميشود و آن وقت رونق بازار
علما به چه اندازه خواهد شد؟ معلوم است علما كه از حرمت افتاد[ند]، اسلام از رونق
ميافتد. تا مدارس در اروپا به اين درجه نرسيده بود، اسلام نصاري را اميدي بود،
مدارس كه ترقي كرد، دين از رونق افتاد. نصاري بي دين شدند. صلاح مسلمين در اين است
كه از صد شاگرد كه در مدرسه درس ميخوانند، يكي دوتاشان ملا و باسواد باشند و
سايرين جاهل و تابع و مطيع علما باشند». به روايتي « مقدسين و بعضي از مردم او را
مثل يك نفر كافر، نجس العين ميدانستند... فرياد مقدسين در مجالس بلند شد كه
اخرالزمان نزديك شده است، كه جماعتي بابي و لامذهب ميخواهند الفباي ما را تغيير
دهند و قرآن را از دست اطفال بگيرند و كتاب به آنها ياد بدهند، ديگر آنكه اطفال را
زبان خارجه تعليم داده است... مجملا رساله هم از بعضي علما تاليف شد در رد مدارس و
تكفير اوليا مدارس.»
رشديه را اما به مثابه چريكي
فرهنگي و خستگي ناپذير راهي به نا اميدي نبود. باري كه براي چندمين مرتبه، عمله
استبداد راهي مدرسه تازه ساز او شدند و با بيل و كلنگ به در و ديوار مدرسه
افتادند، رشديه كه از فراز ساختمان مقابل نظاره گر اقدامات خرابيان بود و ميديد
كه با باروت بخشي از ساختمان مدرسه او را به هوا فرستادند فرياد خنده بلند كرد؛
همگان متعجب و در حيرت از اين قهقهه مستانه ميرزا حسن رشديه، « مفخم الملك پيشكار
وليعهد ميگويد: خانه خراب! همه به حال تو گريه ميكنند، تو قاه قاه ميخندي؟
رشديه ميگويد: هريك از اين آجرپاره ها يك مدرسه
خواهد شد من به آن روز ميخندم».
اين چنين نيز شد. از هر يك از
آن آجرها كه به آسمان پرتاب شد مدرسهاي جديد بر زمين مام وطن ساخته شد: مدرسه
ابتدائيه و مدرسه علميه و مدرسه شرف و مدرسه افتتاحيه و مدرسه مظفريه و مدرسه
خيريه و مدرسه دانش و مدرسه سادات و مدرسه ادب ، همگي مدارسي جديد بودند و طفلان
مدرسه رشديه به شمار ميآمدند. رشديه به دعوت امين الدوله روشن انديش در شانزدهم
شعبان 1315(20 دي 1276) روانه تهران شد و نخستين مدرسه خود را در تهران ساخت.
اكنون ديگر کار رشديه به يك نهاد نوین تبديل شده بود. در اين مدرسه بود كه زير
بناي تاسيس انجمن معارف گذاشته شد و اين انجمن محفلي براي روشنفكران گرديد و تاسيس
مدارس ديگر نيز ايدهاي بود كه در همين انجمن حلاجي شد. اما اگر تاكنون ساز مخالفت
با رشديه را برخي علما كوك ميكردند، زين بعد ارباب قدرت نيز در كار شيخ حسن رشديه
ميپيچيدند و او نيز در كنار اشتغال به آموزش، بيش از گذشته با سياست پيچيد و كار
او به شبنامه نويسي عليه صدراعظمهاي مستبد نيز كشيده شد. اين داستان با مرگ امين
الدوله معارف پرور آغاز شد و به تبعيد شيخ توسط عين الدوله به كلات منجر شد. شيخ
در تبعيد بود كه شيريني مشروطيت را چشيد. همچنانكه گفته آمد، رشديه فرهنگي جديد را
در آموزش ايراني پايه گذاشت؛ آنچنانكه در سال 1317 قمري اولين شاگردان مدرسه علوم
سياسي در ايران عموما تحصيلكرده مدارس جديده بودند. بدین ترتیب نقش آموزش نوین
توسط معلمین دوره در تحول جامعه ایرانی از مطلقیت و استبداد به مشروطه و جنبش
مشروطه بعنوان یک پایه مطرح بوده است . بطوریکه می توان آنرا تنیده در جنبش
مشروطیت دانست و معلمین و دانش آموزختگان بسیاری به نثار جان خود انقلاب مشروطه را
رقم زدند . در مبارزات و جنبش های فکری و اجتماعی پس از انقلاب مشروطه نیز نقش
معلمین و دانش آموختگان مدارس جدید بسیار روشن و عیان می باشد .
با شکل گيری قيام ها و جنبش های
رهايی بخش و دموکراتيک در گوشه و کنار ايران. که می توان به قيام شيخ محمد خيابانی
در آذربايجان به سال 1299، جنبش گيلان و تشکيل دولت انقلابی به رياست ميرزا کوچک
خان جنگلي، قيام کلنل محمد تقی خان پسيان در خراسان در سال 1301 و بالاخره قيام
لاهوتی در آذربايجان اشاره کرد. اين جنبش ها از يک سو نتيجه افزايش تضادهای داخلی
و دخالت انگليس در امور ايران بود . معلمین و دانش آموزان در این جنبش ها نقش
اساسی ایفا کردند . از جمله در تظاهرات ضد استبدادی و بر ضد قرارداد ننگين 1919
توسط معلمین و دانش آموزان برگزار شد که اثر بخشی بسیار وسیعی در جامعه ایران داشت
.
جنبش نوین آموزشی به پشتوانه
تلاش پیشروان این عرصه و رشد جنبش های ضد استبدادی و مشروطه خواهی توانست تحولی
اساسی در این نهاد که تا آن زمان در انحصار روحانیون سنتی و همکار دربار بود وارد
نماید . توضیح آنکه دربار و روحانیت سنتی ( که در برابر آن روحانیت تحول خواه هر
چند در اقلیت کامل قرار داشت ) بعنوان طبقات حاکم در همکاری های پایه ای با
یکدیگر قرار داشتند ، اما گاه بلحاظ رشد نارضایتی ها و جنبش های اجتماعی تضادهایی
نیز بین آنان رخ می داد . در واقع وجه ایدئولوژیک حاکمیت در بار وجه « مقدس»
بود . در تاج گذاری فتحعلیشاه ، ملا احمد نراقی مرجع شیعه در آنزمان با قرار
دادن تاج بر سر فتحعلیشاه ، سلطنت را بعنوان موهبتی الهی نامید و شاه سایه خدا
نامیده شد . مردم ( که عوام نامیده می شدند) نیز از ظلم مأمورین و سبرکردگان
درباری به روحانیون پناه می بردند . فریدون آدمیت در کتاب ایدئولوژی مشروطیت
می نویسد امین الدوله که از نزدیکان ناصرالدین شاه است خطاب به وی می گوید :
« بی اعتنایی و نا حسابی و شر و شلتاق دستگاه دولت و سیاق حکمرانی ، مردم را نه از
روی اعتقاد و اعتماد به آقایان ملتجی کرده است » . در سیاحتنامه ابراهیم بیگ آمده
است : « نه فقط طبقه ترقیخواه ، روحانیت را به ترقیخواهی نمی شناخت گروههای
اجتماعی دیگر به روحانیون روی نمی آوردند مگر به استیصال که زاده و تعدی حکومت
بود» .روحانیت سنتی که عمدتا دارای امکانت گسترده مالی و برخی اراضی وسیع و فئودال
بودند (مجتهد تبریزی در آذربایجان سیصد آبادی و درآمد سالیانه 000/300 تومان
بود) با پدیده های تحول در حاکمیت قاجار در تضاد قرار می گرفت و در قتل
میرزا تقی خان امیر کبیر و قائم مقام ، آنان فتوای قتل را صادر نمودند.
اینان در برابر مشروطه خواهان از جمله روحانیون روشنفکر و تحول خواه ایستادگی و
مشروعه را در مقابل آن قرار دادند .
اما ساخت مدرسه در جنوب ایران
با یک تأخیر فاز همراه بود اولین مدرس در بحرین ( که جزئی از ایران بود ) توسط
بازرگانان در سال 1330 قمری بنام « مدرسه اتحادیه ایرانیان بحرین» ساخته شد از سال
1304 شمسی وزارت معارف ایران هزینه اداره آنرا پرداخت نمود .مدارس اخوت و اتحاد
ملی بحرین در سال 1308 ش ساخته شد
هیچ عرصه ای در هنر ، شعر و
ادبیات و موسیقی نبود که معلمان نقش مهمی ایفا نکرده و در جنبش های اجتماعی بعنوان
یک رکن جنبش حضور نداشته باشند . اگر در این عرصه به اختصار برگزار می شود جهت
جلوگیری از تطویل کلام است ، به این امید که در بررسی های بعدی اقدامات موشکافانه
بیشتری صورت پذیرد.
نقش
معلمان در نهضت جنگل
مجله دادگر در شماره 16 ( ویژه
نامه معلم) اریبهشت 1389 مصاحبه ای با آقای ابراهیم مروجی، مؤلف ِ کتاب دو جلدی
پیشگامان فرهنگ گیلان و صاحب امتیاز و مدیر مسؤول ماهنامهی دادگر دارد ، ایشان
تحقیقات گسترده ای در آموزش و پرورش در این دوره ارائه می دهد وی که از مجموعهداران
اسناد و تصاویر تاریخی فرهنگ گیلان است . تا کنون نمایشگاههای مختلفی تحت عنوان:
«صد سال فرهنگ گیلان » در سطح استان، برگزار کرده است، وی در کتابش می گوید : «
نهضت جنگل که در سال ۱۲۹۴ شمسی شکل گرفت و تا سال ۱۳۰۰ خورشیدی دوام یافت و با مرگ میرزا به
خاموشی گرائید. این خیزش اجتماعی دارای مانیفست بود و در آن، ازجمله به
مقوله تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش ارج و وقع مینهادند. به طوری که در
ماده ۵ مرامنامه نهضت جنگل (که به ماده معارف و اوقاف و روحانیت موسوم بود
) سوادآموزی اطفال، امری ضروری و حتمی شمرده میشد و همچنین آموزش متوسطه
نیز برای علاقهمندان، از ضروریات به حساب میآمد و این موضوع، حاکی از علاقه
بانیان نهضت جنگل به مقولهی تعلیم و تربیت بود. این مهم، در خاطرات تنی چند از
رهبران نهضت جنگل نیز مشهود است که از آن جمله میتوان به کتاب “سردار جنگل ”
نوشته ابراهیم فخرایی (که خود زمانی از کوشندگان معارف و فرهنگ در تشکیلات جنگل
بود) اشاره کرد که در آن اذعان شده : میرزا کوچک، چندین بار به وی تأکید
کرده که به آموزش روستائیان بپردازد و جهل و بیسوادی و ناآگاهی را از میان آنان
ریشه کن کند؛ زیرا به باور میرزا، ریشه تمام مفاسد و نابسامانیهایی که آن زمان
گریبانگیر کشور بود، در جهل و نا آگاهی تودههای مردم خلاصه میشد. بعد از
این درخواست میرزا، مرحوم فخرایی به تأسیس چند دبستان (که آمار آن را به ۱۳ واحد آموزشی تخمین میزنند) در نقاط
مختلفی که تحت نفوذ تشکیلات جنگل بود، اقدام نمود و به عنوان مثال، با همکاری تنی
چند از فرهنگیان، دبستانهای چهار کلاسهای را در فومن، شفت، کسماء و ماسوله تأسیس
کرد».
رشت از موقعیت فرهنگی
ممتاز و شکوفایی برخوردار بود. به طوری که سالها پیش از تأسیس وزارت معارف و
اوقاف و صنایع مستظرفه (آموزش و پرورش کنونی)، در شهر رشت شاهد شکوفایی مدارس ملی(
غیر دولتی ) بودهایم. به عنوان نمونه، دبستان شرف مظفری در سال ۱۲۷۸ شمسی، یعنی سالها پیش از وقوع انقلاب
مشروطه و آغاز روشنگری مدنی در ایران ، در شهر رشت بنیاد شد و از سوی دیگر دبستان
دخترانه بنات اسلامی در سال 1290 شمسی یعنی 104 سال قبل در این شهربنا
شد و این سابقه، نشان از آن دارد که مردم رشت به واسطهی برخورداری از فرهنگی
بالنده، در آن سالهای نا آگاهی و جهالت، به دختران خود این اجازه را میدادند که
در آن دوران دیر ودور که شاید زنان کم تر مجال زیست اجتماعی مییافتند، به بیرون
از محیط خانه قدم بگذارند و در محیط اجتماع به کسب علم و دانش بپردازند» وی می
گوید : « در رشت پیش از وقوع انقلاب مشروطه، مدارس ملی و غیر دولتی فراوانی دایر
بودند که توسط مدیران آزاده و آزادیخواه (که ازقضا عدهای شان هم مهاجر بودند)،
اداره میشدند و من در خاطرات زنده یاد محمود چمنی خواندهام که اکثریت قریب
به اتفاق آزادیخواهانی که به ظلم و ستم زمانه اعتراض داشتهاند، از چهار گوشهی
ایران و ای بسا از کشورهای همجوار، به شهر«رشت» آمده و در این دارالمرز، شغل
معلمی را پیشهی خود میکردند و در مدارس ملی – که مهد آزادی بود- مشغول به
کار میشدند و محل خواب و خوراک آنان نیز درمحل این مدارس، تأمین میشد و همین
مدارس، هستههای اولیه آزادیخواهی و مشروطهطلبی و خاستگاه جنبشهای
اجتماعی بودند و درابتدای شکلگیری نهضت جنگل نیز تنی چند از فرهنگیان( کنشگران
عرصهی تعلیم و تربیت ) به کمک میرزا کوچک شتافته و او را در تأسیس کمیتههای مخفی
– که در نهایت، منجر به تشکیل نهضت جنگل شد – صمیمانه یاری دادند».
مروجی می گوید: « نهضت جنگل،
نهضتی فراگیر و اجتماعی بود که در اعتراض به وضعیت نابسامان موجود درجامعه
آن روزِ ایران، شکل گرفت. این نهضت در اوان جنگ اول بین الملل قوام یافت و
به چالش کشیدن حضور بیگانه از آرمانهای عمده آن بود؛ چرا که در آن وقت، قوای روس
و انگلیس، ایران را محلِ تاخت و تاز خود قرار داده بودند و این موضوع با روح سرکش
و سرشت آزادیخواهانه مردم مغایرت داشت و طبیعی بود در چنین جغرافیایی، چنین جنبشی
قد علم کند و به ستیز و رویارویی با حضور بلا منازع بیگانگان بپردازد و خواهان
آزادی این آب و خاک از زیر یوغ اشغالگران باشد. نویسندگان مرام نامه ۹ مادهای نهضت جنگل نیز این دیدگاه را
در نگارش و تدوین مانیفست جنگل اعمال کرده بودند؛ به طوری که با قدری تأمل در آن،
در مییابیم که این مرام نامه، در بردارندهی اصولی مترقی و متمدّنانه است و با
دوراندیشی و حتی تجددخواهی اعضای هیأت اتحاد اسلام ( که بعد نهضت جنگل را شروع
کردند ) تدوین شده است». مروجی با اشاره به سرگذشت می گوید
یازده تن از فرهنگیان متقدم گیلان که از یاوران نزدیک میرزا کوچک جنگلی و از
پیشگامان این جنبش بودند چنین می گوید : « از جملهی این فرهنگیان ِهمرزم
میرزاکوچک جنگلی، «ابراهیم فخرایی » بود . فخرایی به عنوان عضو کمیته فرهنگ و
معارف در تشکیلات جنگلیها، از سوی میرزا کوچک مأموریت یافته بود که به
تأسیس دبستان در نقاط مختلف گیلان بپردازد. او در خاطرات خود در« سردار جنگل » مینویسد
که شخصِ میرزا تأکید بسیاری در با سواد کردن اقشار محروم و ستمدیده جامعه داشت و
همواره تأکید مینمود که در مناطق صعبالعبوری که رفت و آمد در مسیر خانه و مدرسه
برای نونهالان مشکل است، باید مدارس شبانه روزی احداث کرد؛ بدون آنکه حتی دیناری
بابت شهریه از این دانش آموزان بی بضاعت و محروم روستایی اخذ شود». مروجی در مورد
ابراهیم فخرایی نویستنده کتاب سردار جنگل می گوید: «ابراهیم فخرایی متولد
سال ۱۲۵۷ خورشیدی در محله آفخرای رشت بود و تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه
مجدیه رشت ( از اولین مدارسی که در ایران اعلام موجودیت کرده بود) به پایان رساند.
سپس به شام رفت و در مدرسه یونانیها ادامهی تحصیل داد و همزمان با جنگ جهانی اول
به ایران بازگشت و در مدرسه سیروس تهران به تحصیل خود ادامه داد. اوکه به دلیل
پیشگامیاش در کسب علم و دانش، در میان همشهریهای خود به « مُسیو فخرایی» نیز
معروف بود، همزمان با بر افروخته شدن شعلههای اولیه نهضت جنگل، به رشت
بازگشت با توجه به آرمانهای جنگلیان درخصوص تأسیس مدارس، به احداث مدارس در
مناطقی چون شفت و فومن پرداخت. مرحوم فخرایی پس از پایان یافتن عمر نهضت جنگل و
اعلام عفو عمومی از سوی حکومت، به خدمات اداری و اجتماعی خود ادامه داد
و همچنان در خدمت اداره معارف و اوقاف (آموزش و پرورش ) گیلان بود و مدتی
نیز در دبستان سعدی انزلی، سمتِ مدیریت داشت. او همچنین طی مدتی به عنوان مدیر
دبستان نمره۱۷ منوچهری درتهران، مشغول به کار شد وی در حدود سالهای ۱۳۰۱ یا ۱۳۰۲ خورشیدی در اعتصاب فراگیری که
فرهنگیان گیلان در اعتراض به عدم پرداخت حقوق معوقهی شان ترتیب داده بودند، شرکت
کرد و به همین خاطر از گیلان، اخراج و به تهران تبعید شد. سپس همزمان با ریاست
معارف و اوقافِ تقی طایر، مجددا برای کار در گیلان، دعوت شد ، وی سابقه کار
مطبوعاتی نیز داشت و در فاصله سالهای ۱۳۰۶ تا ۱۳۰۷ مجله مطرح و معروف «فروغ » را در رشت انتشار میداد.در سال ۱۳۲۴ نیز طی چند شماره در تهران، روزنامهای
را به همین نام، منتشر میکرد. فخرایی پس از بازنشستگی در سال ۱۳۳۳ وارد مرحلهی جدیدی از زندگی خود شد و
آن، مرحلهی تحقیق و پژوهش بود و در همان دوره بود که کتاب جنجالی «سردارجنگل» را
در سال ۱۳۴۴ منتشر کرد. جالب آنکه ، با چاپ این کتاب، نسخهای از آن به دست
مرحوم “دکتر محمد مصدق “، پیشوای نهضت ملی ایران (که در آن تاریخ در قلعه خانوادگی
خود در احمد آباد ِ آبیک قزوین، دوران تبعید را میگذراند) میرسد و او نیز در
اظهار نظر کوتاهی (که بعدها توسط دکتر ایرج افشار به چاپ رسید ) دیدگاه خود را در
مورد نهضت جنگل بازگو میکند و میگوید: ” از تشکیل نهضت جنگل، بنده هم سهمی
بسزا و در نفع مملکت بردم”. مروجی در معرفی دیگر پیشروان آموزش نوین می
گوید: «از دیگر فرهنگیان هم عصرِ نهضت جنگل میتوان به “صادق کوچکپور” اشاره کرد
که یکی ازشخصیتهای تاثیرگذارنهضت جنگل بود. او در خاطرات خود نوشته که در نشستی
خصوصی از میرزا پرسیده بود که اگر ما در این مبارزه پیرز نشویم چه باید بکنیم و
میرزا در جواب او گفته بود: باید مدرسه بسازیم و تودههای محروم را باسواد کنیم.
این نکتهایست که در برخی از منابع تاریخی به آن اشاره و استناد شده است. وی در
سال ۱۲۹۸ که “میرزا عیسی خان صدیقاعلم “برای تأسیس آموزش وپرورش به گیلان
سفر کرده بود به پیشنهاد معلم سابق و همکار نزدیک خود، شادروان میرزا
اسماعیل پوررسول به استخدام اداره تازه تأسیس و نوبنیاد معارف و اوقاف (آموزش و
پرورش) گیلان درآمد و در بدو خدمت خود در فومن، اولین واحد دبستانی را به همراه
عدهای دیگر، تأسیس کرد.
.وی بعد از فومن، در نقاطی چون:
آبکنار انزلی، رودسر، لنگرود و قزوین نیز خدمت کرد و در سال ۱۳۲۱ (همزمان با ریاست فرهنگِ کسروی در گیلان
) به مقام بازرسی اداره فرهنگ برگزیده شد. وی پیش از تشکیل جمهوری گیلان، افسر
گارد جنگل و از فرماندهان نظامی آن بود و در دولت انقلابی (جمهوری) جنگل نیز
همچنان در این سمت باقی ماند و تا آخرین روزهای جنگل در کنار میرزا به مبارزه
پرداخت. مرحوم کوچکپور در جمعیت فرهنگ رشت نیز (که از انجمنهای کارآمد عصر خود
بود و در آگاهسازی و فرهنگسازی عمومی با اقداماتی مانند: برگزاری رایگان کلاسهای
اکابر برای سوادآموزی بزرگسالان، انتشار مجله فرهنگ و برپایی تئاترهای آموزنده
اخلاقی، نقش آفرین بود) سابقه عضویت داشت. فخرایی از وی در کتاب سردار جنگل به
عنوان متصدی قورخانه ومسؤول مهمّات جنگلیها در دولت انقلابی جنگل، نام برده است.
کوچکپور در سال ۱۳۲۷ که ترور نافرجام شاه پیش آمد، به دلیل سوابق سیاسیاش، طی یک
ماه به زندان افتاد و پس از آزادی به بروجرد تبعید شد و در همان دوران تقاضای
بازنشستگی کرد. او سپس شروع به نوشتن خاطرات خود کرد؛ اما عارضه قلبی به او امان
نداد این کار را به پایان ببرد تا اینکه سالها بعد، مرحوم «سید محمدتقی
میرابوالقاسمی» با جمعآوری و ویرایش خاطرات او، کتاب نهضت جنگل و اوضاع فرهنگی
اجتماعی گیلان وقزوین را به چاپ رساند که یکی از منابع قابل توجه برای جویندگان
وقایع تاریخی نهضت جنگل محسوب میشود». شخصیت دیگری که در نهضت جنگل، حضوری
فعالانه داشت، شادروان محمد “صادق مهرنوش “بود .. در سال ۱۳۲۰ به استخدام اداره فرهنگ گیلان در آمد
و حسابدار میرزا کوچک و مأمور پرداخت حق العبور بود. وی یک کتاب ۵ جلدی در مورد نهضت جنگل منتشر کرد که
میتواند از مهمترین منابع در خصوص نهضت جنگل باشد». مروجی در معرفی وی می گوید :
«مهرنوش علاوه بر خدمت فرهنگی، نویسنده و نقاش نیز بود و تابلوهای بسیاری از خود
بر جای گذاشت». مؤلف کتاب پیشگامان فرهنگ گیلان ادامه داد: «یکی دیگر از فرهنگیان
همروزگار میرزا کوچک، زنده یاد “علی تنها “( پیر فرهنگ گیلان ) بود که نقش مؤثری
در شکلگیری آموزش و پرورش گیلان ایفا کرده است و به همین مناسبت، پس از فوت او،
طی سالها مدرسهای در لشت نشا به نام او دایر بود. شیخ علی طالقانی معروف به شیخ
علی تنها در سال ۱۲۴۷ در طالقان متولد شد و در ۱۴ سالگی به گیلان مهاجرت کرد. مدتی
تحصیلات حوزوی و قدیمه را دنبال نمود و معمّم بود. او در پهلوی اول، مکلا شده بود.
تنها در سال ۱۲۹۸ در ارتباط تنگاتنگ با میرزا عیسی خان صدیقاعلم به تأسیس مدارس جدید
دست یازید و در همین دوران به عنوان نماینده معارف لنگرود و مدیر مدرسه نمره ۵ لنگرود مشغول به کار شد و در سال ۱۲۹۰ نیز مدرسه اقبال رشت را تأسیس کرد که
بعدها به قا آنی تغییر نام یافت. مرحوم تنها از سوی دیگرجزو مؤسسین دبیرستان شمس
رشت بود که متشکل از دبیرستان های اتفاق، اقبال و سعادت و مقرّ آن در سبزه میدان
بود. زنده یاد تنها در مدارسی چون ترقی فومن و رودکی رشت در سمت مدیر خدمت میکرد
و من از لابه لای خاطرات شفاهی بازماندگان این مرحوم پی بردهام که وی یکی از
دوستان نزدیک میرزا بود و از طریق ارائه خوارو بار به کمیسیون اعانات نهضت جنگل با
این خیزش همکاری داشته و مورد احترام میرزا بوده است. در کتاب سردار جنگل از « شیخ
علی تنها » به عنوان یکی از همکاران فرهنگی تشکیلات جنگلیها یاد شده است. وی در سال ۱۲۹۴شمسی تشکیل خانواده داد و در سال ۱۳۱۰ درگذشت. » مروجی در ادامهی سخنان خود
با اشاره به شرح حال “میرزا اسمعیل پوررسول “، از او نیز به عنوان یکی از
پایهگذاران دستگاه نوین آموزش و پرورش گیلان یاد کرد و افزود: « پوررسول سابقهی
تأسیس مدارس سعادت و شمس را در کارنامهی خود داشت و در تعامل با تشکیلات فرهنگی
نهضت جنگل، در کسما یک واحد دبستان تاسیس کرد و خود شخصا طی مدتی، مدیریت آن را
برعهده گرفت. در کتاب خاطرات «حاج احمد کسمائی» که نخستین بار توسط دخترش
“پوراندخت “در آمریکا منتشر شد و در سالهای اخیر با تحشیه و تصحیح « منوچهر
هدایتی خوشکلام » در گیلان انتشار یافته، دو جا از پوررسول نام برده شده است. یک
جا او را از پایه گذاران ِ نخستین هستههای جنگل نام برده و در جای دیگر، تلاش او
را در سمت مدیر دبستان ایمان ماسوله، در تهییج و بسیج افکار عمومی ماسوله و به
ویژه اذهان دانش آموزان این منطقه به نفع جنگلیها، قابل توجه دانسته است».
این محقق با اشاره به نام «سید
احمد نقیبی » می گوید :« نقیبی فعالیت فرهنگی خود را در قالب همکاری با فخرایی و
تشکیلات فرهنگی جنگلیها آغاز کرد و همزمان با اوج گیری مبارزات آنان، با تأسیس و
مدیریت دبستانی در صومعه سرا به نام «شمس » به همکاری با جنگلیان پرداخت. وی با
پایان گرفتن این دوران، به تأسیس دبستان اکابر شبانهی کوشیار مبادرت کرد و پس از
چندی در سمتهای معاونت، دبیری و نهایتاً کفالت دبیرستان فروغ رشت به خدمت فرهنگی
و آموزشی خود ادامه داد. او به مدت ۱۹ سال با مبلغان پروتستانهای آمریکایی معروف به میسیونها ( که در ایران و از جمله گیلان،
مدرسه و کالج و بیمارستان احداث میکردند) همکاری تنگاتنگ داشت . نخستین بنیانهای
فرهنگی این نقطه را در سال ۱۲۹۴خورشیدی، گذاشت. پورزردشت که در لشتنشا به مدیر شعاعی معروف بود، به
طور کلی، مدیریت دبستانهای
ایمان ماسوله و ناصر خسرو لشتنشاء را عهده دار بود و همزمان با مبارزات جنگلیها،
به روایت مجلداتِ اول و چهارم کتابِ «تاریخ جنگل »، تألیف «صادق مهرنوش»، با
اعضای کمیسیون جنگِ جنگل، در تعامل بود و با میرزا کوچک، به عنوان رییس ارزاق جنگل
و نگهدارنده مهمّات، همکاری داشت.» مروجی تصریح کرد: « یکی از دیگر فرهنگیان همرزم
میرزاکوچک جنگلی، “سید محمد نجفی” (تائب) نام داشت که در همزمان با نهضت
جنگل،مدیریت مدرسه احداثی جنگلی ها را در فومن ، عهده دار و در این شهر ، به “سید
نجفی” معروف بود؛ یکی از احکام شغلی او در این مقطع با امضای خود میرزا کوچک صادر
شده بود که این حکم در آرشیو بازماندگان او هم چنان موجود است.
ابراهیم مروجی می گوید: «”میرزا
حسین خان کسمائی”نیز که در دوره دوم انتشار نشریه جنگل (ارگان نهضت انقلابی جنگل)
مدیریت نشر آن را عهده دار بود، طی مدتی در سمت مدیر مدرسه وطن ( واقع در باغ سبزه
میدان رشت ) به خدمت فرهنگی اشتغال داشت. او در دوران مشروطه نیز سوابق مبارزاتی
داشت و از جمله اعضای کمیته ستّار بود؛ بعدها هم که به تهران رفت، روزنامه وقت را
انتشار و به فعالیتهای اجتماعی خود، ادامه داد. کسمائی در عین حال، شاعر و ترانه
سرا بود و ترانههای گیلکی معروفی از او به یادگار مانده است.»
این پژوهشگر ، تصریح می کند :
«”میرزا حسین روحی کرمانی “، ملقب به « نظامالعلما » و معروف به نیکروان که مدیر
روزنامه “صورت ” و رییس دبستان احمدی رشت بود، از جمله فرهنگیانی بود که در روزگار
مبارزه جنگلیان، در عداد طرفداران آن درآمد و در آن دوران، بر اساس اسناد موجود،
ظاهرا طی مدتی کوتاه در مقام رییس بلدیه ( شهردار رشت ) نیز فعالیت داشت. او در
طول دوران پُر فراز و نشیب زندگی مبارزاتی خود، مصایب بیشماری را متحمل شده
بود و بارها به زندان افتاد. نیکروان همچنین از پایهگذاران مجمع فرهنگ بود و در
تحولات فرهنگی – هنری گیلان در اوایل قرن حاضر، نقش داشت. نیکروان از سوی دیگر در
دوران اشغال خاک گیلان توسط قوای متفقین، با انتشار روزنامه «اخبار روزانه »، فعل
و انفعالات جنگ دوم جهانی را انعکاس میداد، همسر او ربابه (آذرمیدخت ) نیکروان،
بانی و مدیر مدرسه آذرمیدخت و از نخستین بانوان فرهنگی گیلان بود که در سال ۱۲۹۲ شمسی بنیان این مدرسه را در رشت گذاشته
بود.» مروجی در معرفی بیشتر همکاران میرزا ادامه داد : «گریگور یقیکیان، مدیر
دبستانهای رشدیه و دانش انزلی و آموزگار مدارس ارمنیان رشت و غازیان انزلی نیز از
معلمانی بود که به عنوان مترجم میرزا کوچک در مذاکره با قوای روسیه و
انگلیس، به همکاری با این خیزش مبادرت ورزید و بعدها مسموعات و مشاهدات خود را در
ارتباط با جنگل، در کتابی تحت عنوان « هفده ماه انقلاب در گیلان » نشر داد و از
سوی دیگر در کتاب شوروی و نهضت جنگل نیز بخشی دیگر از خاطرات خود را منتشر ساخت.
یقیکیان از پیشگامان تئاتر گیلان بود و در این عرصه با جهانگیرخان سرتیپ پور
(ترانهسرا و از اعضای مجمع ادبی – هنری آزاد ایران) ارتباطی تنگا تنگ داشت. این
فرهنگی ارمنی همچنین، سابقه انتشار نشریات «ایران کبیر» و «ایران کنونی» را نیز در
کارنامه مطبوعاتی خود داشت.» مروجی در دنبالهی سخنان خود به “میرزا علی حبیبی”
اشاره کرد و افزود : «علی حبیبی نیز در جنگل ، مسؤول کمیته انتظامات و کاتب
روزنامه جنگل (ارگان جنگلیها) بود و در هنگامه قدرت جنگلیان و زمانی که صادق کوچکپور
مسؤول فرهنگِ فومن بود،. او که در این مقطع از خدمت فرهنگی خود به ” میرزا علی
آقای جنگلی ” معروف بود ، همچنین، در مدرسه نصرت فومن – که به دستور هیات اتحاد
اسلام تشکیل شده، دارای دو کلاس درس و ۶۷ دانش آموز بود – در سمت مدیر، فعالیت میکرد. او مؤسس دبستان اتفاق
رشت بود و در پایه گذاری “دبستان شمس رشت” که ترکیب ادغام شدهای از مدارس اتفاق و
سعادت و چند مدرسه دیگر بود، مشارکت داشت. این شخصیت فرهنگی که در جوانی از اعضای
مجمع هنری ترقی نیز به شمار میرفت، بر اساس اسناد و خاطراتی که در منابع مختلفی
چون: پیشگامان فرهنگ گیلان، تاریخ جراید و مجلات گیلان، نهضت جنگل و اوضاع فرهنگی،
اجتماعی گیلان و قزوین، سردار جنگل و تاریخچه آموزش و پرورش گیلان آمده، به حق یکی
از پایهگذاران دستگاه نوین تعلیم و تربیت گیلان است و مشخصا سابقه تاسیس دبستان
شش کلاسه فشکالی لنگرود و دبستان چهارکلاسه پهلوی راپشته و دبستان چهارکلاسه همت
رحیمآباد و دارالصنایع و دبستان دخترانه عفت لنگرود را در کارنامه دارد، ضمن آنکه
شکلگیری نخستین مدارس شلمان و رودسر و واجارگاه، به همت او صورت گرفته است».
مروجی در مورد “محمدجواد پورصالح” می گوید :« این شخصیت که در جنگل به میرزا جواد
جنگلی شهرت داشت، از فرهنگیانی بود که بر اساس اخبار مندرج در شماره دوم روزنامه
جنگل – اُرگان نهضت جنگل – در آن دوره، طی دو سال مدیریت مدرسه اسلامی کسما
را (که به دستور هیات اتحاد اسلام، تاسیس و دایر شده و چهار کلاس درس و ۸۵ دانش آموز هفت تا دوازده ساله داشت)
عهده داربود. پورصالح بعدها در مدارس مختلف دولتی و ملی (از جمله: فاریابی و
کوروش) خدمت کرد و با سوابق طولانی تدریس بازنشسته شد. ».
با مطالعه جنبش جنگل مشخص می
شود ، این جنبش که اهداف ضد استعماری و اسبتداد داخلی ، عدالت اجتماعی ، آزادی و
رهایی از ستم و خرافه را برنامه خود قرار داده بود ، برای پیشبرد این مطالبات و
اهداف جنبش ، گسترش آموزش را عامل تعیین کننده ای دانسته و علت رخوت و عقب
ماندگی اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی را در بی سوادی و جهل و خرافه می دانست . جنبش
جنگل با ایجاد تحول آموزشی و آگاهی و با اتکاء به همین بینش توانست تا تشکیل
جمهوری گیلان پیشروی کرده و آنرا تأسیس نماید . بخش هایی از جنبش جنگل حتی برای
فتح تهران و برقراری جمهوری به سمت تهران نیز حرکت کردند اما بجهت کمبود منابع و
تجهیزات ناکام ماندند . در نهایت می توان شکست جنبش جنگل را علی رغم دستیابی به
سطوح بالایی از آگاهی و دانش اما نهایتا بجهت ناکافی بودن دانش اجتماعی در بدنه
جنبش از یکطرف و کینه و عزم استعمار و استبداد در محو و نابودی آن طرف دیگر دانست
. زیرا این جنبش به محدوده ها و عرصه هایی از جمله تشکیل حکومت جمهوری شورایی دست
یافته بود که در صورت پایداری و گسترش آن ، ریشه و اساس استعمار ، جهل و عقب
ماندگی و استبداد حاکم را ریشه کن می کرد .
مبارزه
معلمان در دوران رضا شاه
آزادیهایی که در جریان انقلاب
مشروطه به دست آمده بود در این دوره از بین رفت. بسیاری از رقبا و مخالفان شاه
زندانی و در زندان کشته شدند. در میان مقتولان چند نفر از وزیران وی مانند
عبدالحسین تیمورتاش، سردار اسعد بختیاری و نصرتالدوله، برخی از روسای ایلات مانند
صولتالدوله قشقایی، برخی از شعرا و ادیبان مانند میرزاده عشقی و محمد فرخی یزدی و
تعدادی از نمایندگان مجلس شورای ملی (مانند سید حسن مدرس و ارباب کیخسرو شاهرخ)
نیز دیده میشوند . علاوه بر این افراد، کشتارهای دست جمعی عشایر کهگیلویه، قشقایی
و بختیاری را نیز که عمدتاً با خانواده صورت میپذیرفت باید افزود . مجلس شورای
ملی در این دوره جنبه نمایشی پیدا کرد و انتخابات با دستور از بالا و بر پایه
فهرستهایی از نمایندگان مورد تائید وی انجام میشد. حتی مصونیت پارلمانی
نمایندگان مجلس (مانند جواد امامی، اسماعیل عراقی و رضا رفیع) که همگی از هواداران
قبلی رضا شاه بودند سلب شد و آنان نیز دستگیر و زندانی شدند به همین منظور زندان
قصر طراحی و ساخته شد و اولین زندانی آن، سازنده آن یعنی سرتیپ محمد در گاهی بود .
در این دوران از جمله معلمین
مبارز ، عبدالحسين حسابي(دهزاد) است پس از تحصيلات متوسطه به شغل معلمی روی آورد.
وی با نام دهزاد در ایجاد و سازماندهی حزب کارگری درا آنزمان فعاليت می کرد ، اما
تعقیب قرار گرفت ، سپس در خفا به فعالیت های خود برای بازسازی حزب خود که
بعد از ضربات پليس رضاخان به اين حزب بين سالهای 1307 تا 1310 و نابود کردن بخش
عمده ای از سازمان های حزب ، در تجديد سازمان حزب نقش داشت
در این دوران همه گونه
فعالیت سیاسی گروههای ملی ، کارگری و مبارز از جمله گروه ۵۳ نفر اکثرا دستگیر و زندانی گردیدند ،
حتی فعالیتهای اجتماعی زنان نیز متوقف گردید و جراید و روزنامهها تحت انقیاد
کامل درآمده و یا تعطیل شدند
دکتر
محمد تقی ارانی به مدت 15 سال(از 1301 تا 1316) سابقه فعاليت مطبوعاتی و
نويسندگی داشت. او در اين مدت كوتاه آثار برجسته و فراوانی انتشار داد كه در زمان
خود مورد توجه قرار گرفت . در ابتدای جوانی به طلبه گی روی آورد اما با تحصیل در
مدارس و دانشگاه توانست دکتری شیمی از برلین اخذ کند ارانی از نخستین سال ورود به
ایران تلاش کرد با روشنفکران برجسته کشور تماس برقرار کند. آشنایی او با نیما
یوشیج، احمد کسروی، شهیدزاده و طاهر تنکابنی نمونه بارزی از تلاشهای او است.
تدریس در دبیرستانهای شرف، ثروت، معرفت و مدرسه صنعتی و تماس روزانه با دانش
آموزان و دانشجویان زمینه مناسبی برای فعالیت و روشنگری به وجود آورده بود. وی در
این دوران به تدریج به تجدید چاپ و تکمیل کتابها و رسالههایی که در برلین منتشر
کرده بود همت گماشت و بخشی از کتابهای درسی را بطور رایگان در اختیار محصلین بیبضاعت
قرار میداد. ارانی در جهت شناساندن میراث فرهنگی و تمدن ایران به جهان کارهای
ارزشمندی در انتشار متون کهن انجام داد، از جمله:
«وجه دین» اثر ناصرخسرو
قبادیانی
رساله خیام
رباعیات خیام و بدایع
سعدی
اعضای گروه ۵۳ نفر عمدتاً زیر شکنجههای جانکاه
مأموران اداره آگاهی (تأمینات) شهربانی رضاشاه قرار گرفتند و با پروندههایی که
برای آنها ساخته شد به زندانهای درازمدت محکوم و راهی زندان قصر شدند
در اواسط سالهای جنگ
جهانی اول، یک گروه کوچک از روشنفکران ایرانی «مجله کاوه» که برای استقلال ایران
فعالیت میکرد، منتشر کردند. گروه نویسندگان شامل: محمد قزوینی، محمدعلی تربیت،
ابراهیم پورداود، حسین کاظمزاده ایرانشهر، فضلعلی مجتهد تبریزی، محمدعلی جمالزاده
و حسن تقیزاده پس از جنگ در سال 1314 با همکاری ایرج اسکندی و بزرگ علوی به
فعالیت در مجله دنیا پرداخت
برخی کتاب های ارانی
: تکامل و تغییر زبان
فارسی
تکامل -تبعیت بمحیط -ارث –
هنر در ایران جدید
دکتر تقی ارانی در سال 1315
دستگیر شد در محاکمات خود دفاع مفصلی از کارها و اقدامات خود و گروه نمود و بین
روزهای ۱۰ تا ۱۴ بهمن ۱۳۱۸ بدستور رضا شاه در زندان به شهادت
رسید.
مهدی قلی هدایت ، از معلمین
فرهیخته و فردی ادیب و سخندان، با تسلطی ممتاز به زبان و ادبیات فارسی،
عربی، آلمانی بوده و تا حدی فرانسوی و انگلیسی می دانست. همچنین در فن گراورسازی و
کلیشهسازی سررشته داشت، به علم موسیقی علاقه بسیار می ورزید و کتابی نیز در زمینه
نت نویسی دستگاه های موسیقی ایرانی بر جای گذارد که نخستین نمونه در نوع خود است.
در ریاضیات، هیئت، فلسفه و اصول تعلیم و تربیت نیز نوشته های متعددی دارد . در
دوران استبداد رضا شاه ، با روند حاکمیت اسبتدادی معلمین آزاده نیز تحت فشار و
تضییقات شدید قرار گرفتند و هر کدام به شیوه های مختلف سرکوب شدند . در دوران
پایانی حکومت رضا شاه ، ارتشی که حدود 34% بودجه مملکتی را می بلعید بدون شلیک یک
تیر تسلیم و ایران از شمال و جنوب اشغال گردید و خود وی به بندری در آفریقای جنوبی
تبعید گردید
مبارزات
معلمان در دوران محمد رضا شاه
سید محمد نجفی ( تائب )
از همکاران میرزا کوجک خان که در عرصه آموزش و فرهنگ با وی همکاری می کرد در
عصر نهضت ملی شدن نفت نیز کوشا بود و از علاقهمندان پُر شور راه مصدق به شمار میرفت.
تائب در اولین دمونستراسیون فراگیری که دانشآموزان دبیرستانهای مختلف، در سال ۱۳۲۹ و پیش از تصویب قانون ملی شدن صنعت
نفت، با شعار: صنعت نفت ایران در سراسر کشور باید ملی اعلام شود، در رشت برگزار
کرده بودند، نقش هدایت کننده و اساسی داشت و پس از پیروزی نهضت
ملی ایران و در جریان خلع ید، کاشی تابلو شرکت سابق نفت (B.P)
در قُرق کارگزار – میدان دکتر حشمت فعلی- رشت، به دست او شکسته شد.» . در
سال های 1320 تا کودتای 1332 که قدرت مرکزی تمرکز کافی برای سرکوب نداشت
آموزش های میدانی ، د عرصه جامعه و در بین اصناف و اقشار مختلف اجتماعی بسرعت
گسترده شد . از کارگران شرکت نفت که بزرگترین قطب صنعتی بودند تا دیگر مراکز کار و
تمامی اصناف تشکل های مطالباتی و صنفی خود را بر پا کردند . شورای متحده سندیکاها
در سراسر ایران بوجود آمد ، که متشکل از نماینده تمامی تشکل های کارگران در کلیه
کارخانجات و کارگاهها بود . تمامی صنف ها ، حتی پینه دوز و دلاک حمام نیز اصناف خود
را برقرار کرده بودند . در سال 1325 نفت گران جنوب اعتصاب می کنند ، 75% خواسته
های آنها سیاسی و 25% آنها اقتصادی و مطالباتی است نیروهای فکری ، نیروهای صنفی و
سازمان های جوانان ، سازمان های زنان و ملیت ها تشکیل شده بود .تظاهرات بزرگ 23 و
30 تیر در تهران کاملا سازمان یافته و متشکل از تشکل های فوق بود . حزب توده
در این دوران و تا قبل از ملی شدن صنعت نفت ، نقش گسترده ای در نشر آموزش و
برقراری تشکل های مستقل داشت . پس از رأی این حزب به موازنه مثبت در واگذاری
نفت، در برابر مشی مبارزه منفی دکتر مصدق که خواهان لغو کلیه امتیازات و ملی
شدن صنعت نفت بود، نقش اجتماعی حزب توده کاهش یافت . غارت نفت که از زمان استخراج
نفت یعنی 1287 تا سال 1330 از هر بشکه تنها 16 سنت نصیب ایران می شد ، تداوم
داشت . البته هزینه های اداری آن نیز کسر می گردید . انگلستان بخش جنوب کشور
را در اختیار داشت و روی نفت دست گذاشته بود دکتر مصدق خود آموزگار پر حوصله ای
بود. در تمامی فراز و نشیب ها طی ده سال کار توضیح و آموزش را رها نکرد . از قلم
ها آگاهی ترشح و به مردم می رسید ، آگاهی ها غنی گردیدند و میل به دگرگونی بسیار
گسترش یافته بود . ظرفیت ها از زندان جهل و استبداد خارج می گردید . میل به مشارکت
اجتماعی افزایش یافته بود ، تعداد روزنامه خوان ها ، تعداد نشریات ، عناوین کتاب
ها بسرعت افزایش می یافت در دوران نهضت ملی 1100 نشریه بطور رسمی و 3200
نشریه ثبت نشده منتشر می شد . تعداد 32000 شوراهای کیفی از دهستان تا شهر های بزرگ
تشکیل شده بود .مردم دارای سه ایستگاه اجتماعی شده بودند : ایستگاه « دستاورد ها»
در کرامت و مشارکت در زندگی اجتماعی . ایستگاه دوم ، « تملیک ملی » و ایستگاه سوم
« طی کردن مسیر پیشرفت و ترقی اقتصادی – سیاسی و اجتماعی» . مصدق در دورانی
که بجهت کمبود بودجه امکان افزایش حقوق کارمندان را نداشت ، اقدام به افزایش حقوق
معلمان بعنوان پایه تحول در دوران خودش نمود . یک جنبش ملی در دوران دینامیسم
اجتماعی شکل گرفت 80 حزب در حد فاصل سال های 30 تا 32 ایجاد شدند که 8-7 حزب اصلی
را شامل می شد تمامی نیروهای اجتماعی از دربار و روحانیون راست تا ناسیونالیستی و
تشکل های کارگری و چپ منزلگاه تشکیلاتی پیدا کردند. وقایع نخست وزیری قوام السطنه
و پیامد آن سی تیر 31 ، باعث عمق یافتن آگاهی های مردم و رادیکالیسم اجتماعی برای
رهایی شده بود. همانطور که بیان شد عمده ترین فعالیت مصدق آموزش بود ، هر جا که
مشکل داشت برای مردم توضیح می داند ، مشارکت مردم نکته کلیدی در کارهایش بود . در
دوران وی سطح مشارکت بسیار افزایش یافت و طلسم دولت – ملت شکست . دکتر مصدق خود
نیز از وقایع و سیر تاریخ بخوبی آموزش می گرفت . وی قبل از سی تیر با خط مشی
لیبرال دموکراسی پیش آمده بود اما پس از 30 تیر، خط مشی سوسیال دموکراسی را در پیش
گرفت و یک رادیکالیسم عقلی اجتماعی – سیاسی راه اندازی کرد . از همین مقطع ببعد
بود که آیت الله کاشانی از وی جدا و در تقابل با وی قرار گرفت . دکتر مصدق
پس از کودتا و سپس گذار حکومت از جنبش سال های 39 - 1342 در مقدمه کتاب حسن صدر در
مورد مبارزه مسلحانه انقلاب الجزایر اظهار امیدواری می کند که مردم ایران نیز راه
مردم الجزایر را دنبال کنند . حمایت وی از جنبش مسلحانه جنگل نیز در بالا ذکر
گردید .
پس از سرکوبی کلیه تشکل های مستقل
پس از کودتای مرداد 32 ، بدنه اجتماعی کارگران به تشکل هایی که مورد تأیید بخش
هایی از حاکمیت بودند، برای سازمان یابی مراجعه نمود . باشگاه مهرگان که درخشش
رئیس آن بود از جمله این نوع تشکل هاست . مهرگان با علی امینی رابطه دوستی داشت و
معلمان بسیاری عضو این تشکل شده بودند .
تاریخچه روز معلم در
دوازدهم اردیبهشت به سال 1340 بر می گردد ، در این سال در چنین روزی ، دکتر
خانعلی در جریان اعتصاب و تجمع معلمان در مقابل مجلس کشته شد . شاید امروز نام
دکتر خانعلی برای بسیاری از معلمان و دبیران ، دانش آموزان و والدین شان نام نا
آشنایی باشد ، اما در سال ۴۰ یکی از پر آوازه ترین نام ها بود ابوالحسن خانعلی هنگام مرگ ۲۹ سال داشت ، وی فارغ التحصیل رشته
معقول از دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران بود . در سال ۳۵ در وزارت فرهنگ با سمت دبیری دبیرستان
استخدام شد . در دبیرستان جامی ، فقه و عربی تدریس می کرد . هم زمان با تدریس ، در
دوره ی دکترای معقول و منقول ، مشغول به تحصیل بود. خون به نا حق ریخته ی او
رسواگر جهل و بی منطقی است و به همین خاطر نام وی برای همیشه در تاریخ ایران ثبت
شده است . به روزنامه های آن دوره مراجعه می کنیم . مروری کوتاه و گذرا به
رویدادهای اردیبهشت سال ۴۰ و سیر حوادث آن سال و اعتصابات معلمان می تواند بسیار آموزنده باشد
.
در زمستان سال ۳۹ انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا
برگزار شد . جان . اف . کندی به عنوان رئیس جمهور آمریکا از حزب دموکرات پیروز شد
. کندی اصلاحات سیاسی و اقتصادی در کشورهای جهان سوم را تجویز می کرد و معتقد بود
که این اصلاحات مانع پیش روی کمونیست ها خواهد شد . نیروهای سیاسی مخالف شاه به
خصوص احزاب جبهه ملی در انتظار باز شدن فضای سیاسی و شروع مجدد فعالیت های خود
بودند محمد درخشش رئیس باشگاه در سال 1317 در رشتة تاريخ و جغرافيا از
دانشسرایعالی ليسانس گرفت و پس از آن بهعنوان دبير در وزارت فرهنگ استخدام شد و
در مدارس تاريخ و جغرافي تدریس میکرد. عدهای درخشش را از لحاظ فكری به دكتر علی
امینی نزدیك میدانند .
جامعه دانشسرایعالی از سال
1331 تبدیل به باشگاه مهرگان شد. مهرگان در آغاز نام هفتهنامة ارگان جامعة
لیسانسیههای دانشسرایعالی و ناشر افکار معلمان بود. نخستین شماره نشریه مهرگان
در سال 1327 منتشر شد. درخشش در اسفندماه سال 1332 یعنی چند ماه بعد از کودتاي 28
مرداد در دوره هجدهم مجلس بهعنوان نماینده مجلس انتخاب شد. راه یافتن محمد درخشش
به مجلس شورا، کمک مالی آشکار وزارت فرهنگ به صندوق باشگاه را در پی داشت. در همین
دوره محل باشگاه مهرگان به ساختمان وسیعتری واقع در خیابان لالهزارنو، کوچه کاخ
منتقل شد و فعالیتهای باشگاه گسترش یافت. یکی از اقدامات ماندگار باشگاه مهرگان
در این دوره برگزاری رشته سخنرانیهایی بود که انجمن علمی و فلسفی باشگاه زیر نظر
محسن هشترودی هفتهای یکبار ترتیب میداد و ازجمله سخنرانان آن عیسی صدیق، صادق
رضازاده شفق و سیدحسن تقیزاده بودند. باشگاه مهرگان مرکز سازماندهی اعتصاب فرهنگیان
در اردیبهشت 1340 بود؛ اعتصابی که به سقوط دولت جعفر شریفامامی در همان ماه
انجامید. فعالیت باشگاه مهرگان پس از آن که محمد درخشش در دولت علی امینی به وزارت
فرهنگ رسید ادامه نیافت و با سقوط این دولت در تیرماه 1341 و کنارهگیری اجباری و
موقت درخشش از کار سیاسی، اين باشگاه نیز -تعطیل شد. اعتراض صنفی معلمان به لایحه
"اشل حقوقی معلمان " زمینهساز وزارت درخشش شد. عدهای معتقدندکه درخشش
رهبری واقعی این اعتراضات را برعهده داشت و عدهای هم بر این نظرند که درخشش بر
موج اعتراضات معلمان سوار شد تا به جاهطلبی خود جامه عمل بپوشاند.در روزهای بعد
تا اردیبهشت ۴۰ معلمان سراسر کشور با امضای طومارهایی پشتیبانی خود را از این طرح
اعلام می کردند . .در ۱۸ بهمن ۳۹ باشگاه مهرگان که در واقع سازمان صنفی معلمان بود ، قطعنامه ای در
مورد افزایش حقوق معلمان تصویب کرد .در مقاله ای که در اسفند ۳۹ در روزنامه ی کیهان به چاپ رسیده چنین
نوشته شده است :
” معلمین می گویند حقوق یک دبیر
سابقه دار لیسانسه کم تر از حقوق یک مستخدم جزء در سازمان برنامه یا شرکت ملی نفت
است و ما خودمان مکرر نوشتیم که حقوق یک معلم کم تر از حقوق یک راننده دولتی و به
مراتب کم تر از یک راننده تاکسی است . ”
” … یک لیسانسه در وزارت فرهنگ
ماهی ۴۰۰ تومان می گیرد ، ولی لیسانسه دیگر با
همان تحصیلات و پایه معلومات در یک سازمان دولتی دیگر ۲۵۰۰ تومان در یافت می کند . ..” هستند
کسانی که ” … بعد از ۸ سال خدمت ۲۷۳ تومان حقوق می گیرند …”
در حالی که در همین زمان پرتقال
دانه ای سه و نیم تا ۱۲ ریال ، موز دانه ای ۴ تا هفت و نیم ریال ، گندم کیلویی ۲۰۵ تا ۲۲۰ ریال ، شکر روسی هر کیلو ۲۰ ریال ، قند کله ورامین ۲۱ ریال است ، حقوق معلم کفاف زندگی آنها
را نمی دهد ، … در کیهان ۲۳ اسفند ۳۹ در خبری چنین آمده است : ” بنا به تصویب هیات دولت حقوق معلمین
ترمیم شد . حقوق کلیه ی معلمینی که کم تر از ۶۰۰ تومان می گیرند به ۶۰۰ تومان می رسد ”
در روزهای آغازین اردیبهشت ماه
در آن سال ، طومارهای معلمان در حمایت از طرح باشگاه مهرگان بیش تر و بیش تر می
شود .از جمله می توان طومار کلیه ی آموزگاران مشهد ، دامغان ، رشت ، کرند ، بابل ،
مراغه ، برازجان ، گرمسار ، شهسوار ، نیریز و … را در کیهان دوم و چهارم اردیبشت
مطالعه کرد.
روز ۱۲ اردیبهشت با اعلام اعتصاب ، تمامی
مدارس تهران تعطیل شد . معلمان از اوایل صبح دسته به دسته به میدان بهارستان آمده
و جلوی مجلس جمع شدند . جمعیت هر لحظه افزوده می شد . روزنامه اطلاعات حوادث این
روز را این گونه گزارش کرده است :
در جلسه روز یکشنبه دهم
اردیبهشت ماه سال 1340 جهانشاه صالح وزیر فرهنگ، لایحه "اشل حقوقی جدید
فرهنگیان" را تقدیم مجلس شورایملی کرد. به موجب این لایحه حداکثر حقوق
آموزگاران 10600 ریال و حقوق دبیران 14500 ریال پیشبینی شده بود. این لایحه دارای
جدول حقوقی و بسیار مفصل بود. انتشار این خبر، واكنش معلمان بخصوص دبیران دبیرستانها
را برانگیخت. تعدادی از معلمان شهر تهران به دعوت باشگاه مهرگان، برای اعتراض به
لایحه اشل حقوقی از صبح روز سهشنبه ۱۲ اردیبهشت ماه سال ۴۰ در میدان بهارستان مقابل مجلس شورای ملی تجمع كردند.
” ساعت 8:30 معلمین به
میدان بهارستان رسیدند و چون جلوی خیابان اکباتان قبلا توسط ماموران نیروی انتظامی
بسته شد، در خیابان شاه آباد و اول بهارستان بر روی زمین نشستند . ماموران از
ماشین آب پاش برای متفرق کردن استفاده کردند . معلمان علی رغم این که خیس شده
بودند از جای خود بلند نمی شدند … پس از مدتی اولین برخورد صورت گرفت . عده ای به
طرف ماشین ها رفتند تا سر لوله های آب را به سمت دیگر بازگردانند …”
” … قرار بود که هیاتی از
معلمان با رئیس مجلس ملاقات کنند . اما سیر حوادث به گونه دیگری خورد . معلمان
فریاد می زدند و شعار می دادند . ماموران پلیس تیر هوایی شلیک می کردند و و با
باتوم معلمان را می زدند . صدای تیر اندازی و شعارهای معلمان در صحن علنی مجلس
شنیده می شد . مجلس شورایملی توفانی بود، نمایندگان علیه دولت نطق كردند، سردار
فاخر رئیس مجلس از نمایندگان معلمان دعوت كرد كه «به مجلس تشریف بیاورند و صحبت
كنند»، دكتر جفرودی نماینده مخالف دولت از جبههملی گفت: «قاطبه معلمان بر اثر
ترقی فاحش قیمتها، مزایای افزایش حقوق معلم را از دست دادهاند و برای اینكه خود
و فرزندانشان از گرسنگی نمیرند ساعات فراغت و مطالعه خود را به ثمنبخس فروختند و
از بام تا شام در مدارس مختلف و محافل متعدد به درسدادن پرداختند و هرچه بیشتر
كوشیدند كمتر موفق به تهیه مسكن و پوشاك شدند..
مجلس در حال بررسی لایحه اشل
حقوق معلمان بود که یکی از نمایندگان مخالف از جای خود برخاست و خطاب به رئیس مجلس
گفت : در بیرون معلمان را می کشند و ما اینجا لایحه حقوق معلمان را بررسی می کنیم
. جلسه متشنج شد … ”
پس از مدتی معلمان با پیکر
خونین سه معلم روبرو شدند .دو نفر توسط چاقو زخمی شده بودند و یک نفر از ناحیه سر
مورد اصاب گلوله قرار گرفته بود. سرگرد شهرستانی، رئیس کلانتری با اسلحه کمری خود
به سر دکتر خانعلی شلیک کرده بود . پیکر دکتر خانعلی بر روی دست معلمان با شعار «
کشتند یک معلم را » به بیمارستان بازرگان منتقل شد و متاسفانه اقدامات پزشکان موثر
واقع نشد و دکتر خانعلی کشته شد . موج اعتراضات و انزجار از این حادثه سراسر کشور
رافراگرفت . مدارس تعطیل شد . تشییع جنازه با شکوهی برای وی برگزارشد : ” جسد دکتر
خانعلی از بیمارستان بازرگانان به مسجدی در خیابان اسکندری منتقل شد . روز
چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ، هزاران معلم در خیابان اسکندری تجمع کردند . تابوت معلم
شهید بر دوش معلمان از مسیر خیابان شاه ( جمهوری ) به سمت میدان بهارستان توسط
هزاران معلم و دانشجو و قشرهای دیگر مردم تشییع شد . معلمان اشک می ریختند و با فریاد
خواستار استعفای شریف امامی و محاکمه قاتل دیو صفت معلم دانشمند بودند . گزارش این
راهپیمایی و اعتصاب نامحدود معلمان در مطبوعات منعکس شد . مردم به هیجان آمدند ،
احزاب سیاسی ، گروه های صنفی و سندیکای کارگری با صدور اطلاعیه حمایت خود را از
معلمان اعلام کردند . تهران بعد از کودتای ۲۸ مرداد چنین راهپیمایی با شکوهی ندیده بود . جمعیت سوگوار تابوت را
در میدان بهارستان بر زمین گذاشتند . ساعتی بعد پیکر بی جان خانعلی با آمبولانس به
گورستان ابن بابویه در شهرری منتقل و به خاک سپرده شد . روزهای بعد ده ها مجلس
یادبود در مساجد تهران و شهرستان ها به یاد وی برگزار شد .
خواسته های معلمان دیگر تنها
اضافه حقوق نبود . آنان خواستار برکناری دولت ، تعقیب قاتل دکتر خانعلی ، و عذر
خواهی از معلمان بود ند .
در کیهان ۱۴ اردیبهشت سال ۱۳۴۰در مقاله ای با عنوان ” معلمند نه
اخلالگر ” چنین آمده است : ” در مملکتی که روغن یک من ۶۰ تومان ، گوشت سی یا سی و سه تومان است
، چگونه یک عایله می تواند با ماهی ۲۰۰ تومان زندگی کند . آن هم خانواده ای که فهم دارد . شعور داردو وضع
دیگران را می بیند…”
تظاهرات معلمان و کشته شدن دکتر
خانعلی فضای سیاسی ایران را از رکود خارج کرد. شاه که بار دیگر پایه های تخت خود
را لرزان می دید ، دست به دامن علی امینی سیاست مدار استخوان دار و قدیمی شد که
شخصیتی اصلاح طلب و در عین حال ضد کمونیست بود .
روز ۱۵ اردیبهشت ماه ، شریف امامی در حالی که
برخی نمایندگان مجلس در صدد استیضاح او بودند به حالت قهر مجلس را ترک کرد و بعد
از ظهر همان روز استعفا نامه ی خود را به دربار فرستاد . شاه با استعفای او موافقت
کرد و فردای آن روز علی امینی را مامور تشکیل کابینه کرد .
۱۶ اردیبهشت امینی نخست وزیر شد . برخی
روی کار آمدن امینی را به اشاره کندی و او را مهره ی مورد اعتماد دموکرات ها می
دانستند . در مدت ۱۱ روز اعتصاب معلمان فضای بسته جامعه به سرعت متحول شد و دوره ی جدید
ی از حیات سیاسی ایرانیان آغاز گردید . معلمان به عنوان یک قشر مرجع و مورد اعتماد
جامعه در کانون اعتراضات سیاسی ملت قرار گرفتند . در اجتماع بزرگ معلمان در ۱۸ اردیبهشت ماه ، معلمان با صدور
قطعنامه ای روز ۱۲ اردیبهشت ماه را به یادبود اعتصاب موفقیت آمیز معلمان و شهادت معلم
دانشمند مرحوم دکتر خانعلی روز معلم اعلام کردند و مقرر شد که در این روز همه ساله
کلیه ی مدارس و موسسات فرهنگی در سراسر کشور تعطیل شوند و مراسم خاصی توسط معلمان
اجرا شود . باشگاه مهرگان از چنان اعتباری برخوردار شد که علی امینی روز ۱۹ اردیبهشت در جمع معلمان اعتصابی حاضر
شد و خواستار پایان اعتصاب شد . ۱۹ اردیبهشت روزنامه اطلاعات از قول امینی چنین نوشت : ” وضعیت کشور
اسفناک است . اگر همه چیز را بگویم تولید وحشت و اضطراب می کند . قول شرف می دهم
که برای ترمیم حقوق معلمین اقدام کنم ولی به من مهلت و فرصت دهید . با افزایش حقوق
مخالف نیستم ولی اگر بدون مطالعه اقدام شود دور تسلسل به جایی می رسد که سقوط حتمی
است ….”
علی امینی به دلجویی از معلمان
پرداخت . سرگرد ناصر شهرستانی از کار برکنار و پرونده او را برای رسیدگی به دادگاه
فرستاد و باب گفتگو با باشگاه مهرگان گشوده شد . محمد درخشش پذیرش هر پیشنهادی را
موکول به طرح و تصویب در مجمع عمومی معلمان کرد و مجمع عمومی معلمان ، هزاران
معلمی بودند که هر روز در باشگاه و بیرون باشگاه اجتماع می کردند . روز ۱۹ اردیبهشت برای معلمان روزی فراموش
نشدنی بود . معلمان یک صدا با پیشنهاد نخست وزیر مخالفت کردند و خواستار تصویب طرح
باشگاه مهرگان برای ترمیم حقوق معلمان شدند و اعلام کردند که هیچ کس را به جز محمد
درخشش به عنوان وزیر فرهنگ قبول نمی کنند . امینی چاره ای جز قبول پیشنهاد های
معلمان نداشت . به این ترتیب روز بعد جدول حقوقی جدید معلمان به تصویب هیات دولت
رسید .
کیهان چنین نوشت : ” حقوق
معلمین برابر حقوق مهندسین شد . به احتمال زیاد اعتصاب معلمین پایان می یابد و
مدارس تا هفته ی آینده باز می شود ”
حداقل حقوق کمک آموزگاران و
آموزگاران ۵۰۰ و دبیران ۶۰۰ تومان و حداکثر حقوق از ۱۰۵۰ تومان تا ۲۲۲۰ تومان برای دبیران اعلام شد . و روز ۲۳ اردیبهشت معلمان به اعتصاب طولانی خود
پایان دادند . معلمان د ر اطلاعیه ای پایان اعتصاب خود را اعلام کردند .
و بالاخره ۲۸ اردیبهشت : نام دبیرستان جامی به
دبیرستان دکتر خانعلی تغییر کرد.
پس از تصمیم شاه برای برکناری
امینی و تعطیلی فضای اصلاحات و سرانجام سرکوب قیام مردمی 15 خرداد مجدد فضای آزادی
های نسبی بسته و مبارزین به دادگاهها و محاکمه کشیده شدند . در این
دوران بجهت جلوگیری از فعالیت هر تشکل مستقل مطالباتی و سیاسی ،
امکان فعالیت و مبارزات اقتصادی معلمان و دیگر اقشار وجود نداشت .هر مبارزه
اقتصادی و مطالباتی سرکوب می گردید . کانون های مبارزه بصورت هستههای سیاسی کوچکی
از دانشآموزان و معلمان هم در مدارس ایجاد گردید . در چنین شرایط هر مبارزه برای
مطالبات و اقتصادی با سرکوب پلیسی روبرو شده و شکل مبارزه سیاسی بخود می گرفت . در
این میان باشگاه مهرگان به رهبری محمد درخشش تنها امکان فعالیت داشت .
پیشگام و راه انداز مبارزات سال
39-42 معلمان بودند که دکتر خانعلی در اردیبهشت سال ۴۰شهید شد
مبارزات دوره 42-39 که با
پیشتازی معلمان شروع شده بود ، به نقطه عطفی در تاریخ مبارزات مردم ایران قرار
گرفت . تشعشع این مبارزات از آن دوره خارج و تمامی ادوار بعدی را اثر گذاری کرد.
حضور معلمان انقلابی در دهه ۴۰ و ۵۰ که به مبارزه با دیکتاتوری سلطنتی برخا ستند و
جان در راه آزادی میهن فدا کردند از آنجمله بودند معلم فداکارو آگاه زنده یاد صمد
بهرنگی و مجاهد شهید فاطمه امینی که در زیر شکنجه جلادان ساواک آریامهری به شهادت
رسید و همچنین فدایی شهید مرضیه احمدی اسکویی که در درگیری با مزدوران ساواک به
شهادت رسید و از این خونهای پاک سیلابی برخاست که راه به سقوط دیکتاتوری سلطنتی برد.
و در ادامه همان راه پر فراز و نشیب این معلمین و اساتید و دانش آموزان و
دانشجویان فداکار بودند که چهره واقعی خمینی سفاک را به مردم ایران و جهان شناساندن
او و رژیمش را رسوا و بی آینده کردند .

این مقاله خیلی روشن کننده بوده است
پاسخحذفخسته نباشید
به نظر من این یک مقاله جامع وکاملی بوده است
پاسخحذفواقعیت ودرد ورنجی که معلمین کشیدند براحتی نشان داده شده است
پاسخحذف